یک رباعی خیس و مشتی واژه ی پراکنده نه شعر !!!!!!!!!
دلداده ی باران شده ام جار بزن
بر جام لبم بوسه به تکرار بزن
تا وانکنی عقده از این خاطره ها
ساکت نشوم ،شعر مرا دار بزن !
************
همین که آمده ای
"چوپی" های شبانه ام
در شعر تکرار ...
و روسری ام در باد
هوایی شده است .
خواستی "دو دسماله " گریه می کنم
برای تمام تمام شدن هایم ...
*******
گودال چشمم را
خرواری از غبار تنهایی ات
پر کرده
و من ،
اینجا نفس گیرترین تیرخورده ام
که جای جای تنم ،جا بازکرده برای نمک پاشی ات !
***
کاش "تژگاه" های دیارم
مهر خاموشی نمی خوردند
کاش بیایی !
به مهمانی واژه پراکنی های من
در اعماق تلخ واژه ها و " پلخاشه "هایم
که صدای مستانه ات
از بلندای
"حنجره ی زخمی زاگرس"
تبم را دوچندان میکند...
_________________________________
"پ:::ن"
اگر تمام دنیا را هم تقسیم کنند
به من همین ها می رسد :
تنهایی
بغض
انتظار
صبوررررررررررری از روی ناچاری !
"پ:::ن"
حسابت را جدا کرده ام
از خودم
از تن پوش پاییزی شعرم
و بی تابانه در باد گیسو رها کرده ام
شاید بدانم از کدام سمت می آیی !!!
***
سپیدم ،پی نوشتم و رباعی ام همه هذیان بود و بداهه آمد ...
مدت هاست برای سرودن مرددّم !!!
سبب این تب نوشته ها ی هذیانی :
معلم و هنرمند وشاعر خوب هم تبارم جناب "مسلم غفاری "...