با تو دارد نم نمک شعرم شمــالی میشود
مثل سبز چشــم های آن حوالی میشود
.
عصرهای جمـعه در تاب خیال گیـسویت
پیچ در پیچ هـرازم وه چه عالـی میشود
.
عقده ی یک عـمر دریای دلم در سایه ی
ساحل چشم خزر گون تو خــالی میشود
.
طول و عـرض روزها از دستمان درمیروند
هفــته ها مــدیون تقویم جلالی میشود
.
قلــعه ی محصورقشم سینه ی نگشوده ات
در خیال دست تنـگم پرتقــالی میشود
.
خط شرم خـفته در لب های شعرم عاقبت
در خط چشـمت دچـار اتـصالی میشود
.
وای اگر شال سرت را شُـل کند دست نسـیم
در هــوایت قرص مهتابم هـلالی میشود
.
از گـلوی اتفــاقات هـرازم رد نـــشو
ضعـف قـلب آن حوالـی احتـمالی میشود
.
وای بایـد بس کنم این حـول ولاحوال ها
چون حلـول عشق هم حالی به حالی میشود
.
زود بایداز تونل از جاده از ســد رد شویم
ذهن تنـــگم در محالاتش خـیالی میشود
.
بازهم در پشت شــالی ها دلـی گم کرده ام
باز هــم کم کم دلم دارد شمــالی میشود
=====
دلجووو