صدایی تاریک گفت روشن بشوید
و ندیدم روشنی در آن صدا
تا محیا بشود مفهومی
آمدم رو به کلامی مفهوم
نا امیدی به سراغم آمد
آسمان تیره و تار
تا که باران بارید
آمدم رو به امید
که شکوفابشود وجدانم
دیدم اینگار سرابی به سراغم آمد
و مرا برد به آنجا
که حقیقت به تباهی می رفت
و در آن انسان گمراهی داشت
و ستم جایگزین آرزو های قشنگ.
و ندیدم روشنی در آن صدا
تا محیا بشود مفهومی
آمدم رو به کلامی مفهوم
نا امیدی به سراغم آمد
آسمان تیره و تار
تا که باران بارید
آمدم رو به امید
که شکوفابشود وجدانم
دیدم اینگار سرابی به سراغم آمد
و مرا برد به آنجا
که حقیقت به تباهی می رفت
و در آن انسان گمراهی داشت
و ستم جایگزین آرزو های قشنگ.
میثم شملان