سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        شهرزاد قصه گوی من...

        شعری از

        بنفشه ابو ترابی

        از دفتر زمزمه هاي تلخ نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۶ فروردين ۱۳۹۰ ۱۹:۵۷ شماره ثبت ۲۵۶۹
          بازدید : ۱۵۲۵   |    نظرات : ۲۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بنفشه ابو ترابی

        .

         

        .

         

         

         

         

         

        پیر ِ پیر بود

         

        با دلی جوانتر از خمیده های درد من

         

        با نگاهی از گذشته های سبز خاطره

         

        مخمل نگاه او همیشه باغ پنجره

         

        ًٍَُِّ ٓ

         

        جاری از لبان غنچه گونه اش

         

        قصه های رنگ رنگ و خواندنی

         

        قصه های عاشقانه و به یاد ماندنی

         

         ٓ

         

        دستهای پیر و مهربان او

         

        قصه نوازش و ترانه بود

         

        بهر خوابهای رنگی شبانه های من

         

        بهترین بهانه بود

         

        یک بهانه همیشگی و ناب

         

        بیدهای رنگی نگاه او به گونه ام به پیچ و تاب

         

        عاشق غرور چشمهای او همیشه من...

         

         

         

        بال می گرفتم از همیشه ها بسوی او چو قو

         

        سمت آسمان آبی و همیشه صاف شانه های او

         

        سر به شانه اش چه بی بهانه سبز می شدم

         

        باغ باغ...برگ برگ...خواب خواب...

         

        مست قصه های ناب

         

         

         

        مهربان و شاعرانه می سرود

         

        پندهای خوب خوب

         

        رفت!...بی بهانه ...بی خبر

         

        از همیشه های بی جوانه ام

         

        تا همیشه های بی ترانه ... تا ته سفر

         

        یک سفر به دورهای خاطره

         

        آخر انهمه غرور پشت پنجره...تا همیشه سایه شد...

         

        کوچ تلخ ناگهان

         

        گاه های تلخ را روانه کرد...

         

        سمت خوابهای من

         

         

         

        حرف تازه ای نمی زنم...خلاصه می شوم!

         

        قصه گوی لحظه های ناب من

         

        تا ابد به خوابها لباس شد...

         

        مرگ را به خویش خواند...

         

        فارغ ازهراس شد...

        ==================================================

         

        افسوس که قصه مادربزرگ راست بود...

        همیشه یکی بود...

        یکی نبود...

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7