سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        به گمانم باز هم تو

        شعری از

        رها رضایی (رها)

        از دفتر بی صدا ماندی نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۰ ۱۷:۴۷ شماره ثبت ۲۵۲۶
          بازدید : ۵۹۹   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رها رضایی (رها)
        آخرین اشعار ناب رها رضایی (رها)

        چه عجیب که من منهای تو فصل می زند

        بارانی لبهای تو را

        با حس نرم من

        و گام های صبر قدرت روحت را سانت می زنند

        تا رشد برتنت رفیق شود

        تا می گویم کلام بی خود سمت تو می رود

        غیر بعض با که هورت بکشم؟

         

        تا می خواهد سرک بکشد سرش را می کشی درون که هیییس

         

        دیدی نشد؟

         

        امان از دست اکسپلوررها !!!

         

        کاش می شد مثل موهای اضافی با موچین

         

        فکر بد خیانت تو را چید

         

        دلم که سر می خورد به زمستان

         

         نگه داشتنش فقط با خداست...

         

         آخر،چند بار خواب ببینم که پرواز می کنم؟

         

        یک بار تازگی خواب دیدم بیدارم ...

         

        و تو خندیدی

         

        وقتی خواب می دیدم و می ترسیدم  و مثل بچه های غزه لب بر

         

        می چیدم

         

        و تو به چینش لبهایم می خندیدی...

         

        بر چشم غزه که می گرید امشب آبی؟

         

        آبی می آیی امشب دستم را بگیری، و بحث سیاسی کنیم ؟

         

        تا باز من بهانه بگیرم و لب برچینم و تو بخندی آبی؟

         

        دیروز خواب می دیدم زندگیه ناپاکی را تلاش به پاکی می کنم

         

        و تو خندیدی که من جادوگرم مگه؟

         

        خیلی ها جانشان از لبهایشان پرید آبی

         

        دلم سخت خودش را گرفت

         

        چه راست می گفت عمه خانم:

         

        هر که ندانست برد

         

        می دانی عمه نمی دانست 

         

        ندانستن اپیدمی عصر ماست

         

        و مزد دانستن قلب های کریستال براق و واکس خورده  

         

        کاش زمستان نیاید آبی

         

        بگو که نمی آید بگو ؟؟؟

         

        و همه آمازون می شوند

         

        دست تو که گرم موهای من می شود

         

        همه آرزو ها و فکر ها، صور ها

         

         مثل عطرهای ارزان می پرد

         

        و تو مثل مروارید بی صدا و مظلوم و آرام تهش

         

        می درخشی

         

        این طرف ها

         

        بی من کجا می روی آبی...؟

          

        نمیه شب ١۶ فروردین ماه ١٣٩٠

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2