جمعه ۵ بهمن
ردپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا (قسمت دوم ) شعری از مصطفی فخاری
از دفتر شعر طیّب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۲ ۱۵:۴۵ شماره ثبت ۲۴۲۲۹
بازدید : ۳۸۰ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب مصطفی فخاری
|
اهل اصفهانم روستایی
گاه تنهایم، چشمانم در پس پنجره افق
افقی که رو به طرف من ایستاده
از بخت برگشته من گذشته های گَندِ مرا می خندد
یا بحالم افسوس، که بختم چون چوب اجاق شده نیمه سوز
جای خوشبختی، نقطه برخورد آرزوهای شیرین
جای هرمی از لطافت دست سعادت
توی مرداب جاهلی، افتاده ام به چنگال اهریمن کینه توز
من مدام در خواب می خورم دانه ی آه
بی تکیه بخود، بی دانش، روزگارم شده سیه سوز
نه شوقم می رقصد نه فکرم بازی
زندگیم پوچ مثل یک شاخ بریده قوچ
نه بارشی نه سبزی نه یک بغل آزادی
زندگیم بی موسیقی مثل طفل بی عروسک
در کوچه ی سنجاقکها جا می ماند
کاش می شد بار خود ببندم
می رفتم
باقطار رویا های سبک
بیرون دلم از این همه غربت
به مهمانی می رفتم
به دشت شاد به باغ آرام
به ایوان چراغانی مهتاب می رفتم
از راه پله ی آغوشش تا ته کاسه چشمانش
تا سر گلدسته ی مهربانی ها
تا دو راهی لذت
تا تمنا
تا صدای دلنوازی ها
می رفتم ..
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.