یک سعادت شد نصیبم مدتی قبل بی حساب
مفتخر گشتم به عضویت به سایت شعر ناب
فکر نمیکردم که د ارم بیشتر از هفتاد سال
غــرق درلــذت چنــان بهــتر ز شــاب
ایـن خبـر را گفتمی بـا دوستـان و آشــنا
بادو صد شور شعف صد ها هزاران آب و تاب
چون مرا تشویق میکردند اعضاء مـحـترم
حالتی داشتم شبیه یک گرسنـه بـا کباب
فـکر میکردم منـم یک شاعـری نـام آورم
ناگهان در بحر فکرم جمع شد چندین حباب
سهم بندی شد برای شاعران شعر نــا ب
شـاعـری یک اربعین شـعر حـق دارد کتاب
چونکه اشعار من بیچاره بود نـزدیـک چهـل
داشتم شـعری مـکرر میشد اورا یـک حساب
الغرض بایک سری اقدام درحــذف شـعـر
موس را حرکت بدادم تاکنم آن را خـراب
نـاگهان بالای مانیتور بـدیـدم یـک پـیام
دست من لـرزیــد چـو طوفانــی در آب
درحقیقت مبلغی بایست جریمه میشدم
روح من آزرده شد، غرق درعذاب
برخلاف میل خود مــن واژه کنسل زدم
در کویر فـکـر خود لب تشنه مـاندم با سراب
گرچه این مبلغ برای برای بعضی ها ناقابل است
انتــهای جــیب مــن سوراخ ،کــردم اجتنــاب
یـارب از لطفت بـده گمنام را ســر مایه ای
بهترین سرمایه قلبی پاک هم آرامشی مانند خواب