جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر معروف ویسکی(ژیله مو)
آخرین اشعار ناب معروف ویسکی(ژیله مو)
|
تق و تقِ پُتک قاضی روی میزِ حکم نشسته
جلو چشمش هم یه مجرم با دو دست و پای بسته
توو اتاق هزار تا آدم که همه ماتن و حیرون
دمِ در یه چند تا آدم بهشون میگن نگهبون
پشت در یه صد تا عکاس با هزار آدم دیگن
همشون توو فکر اینن که تووی اتاق چی میگن
توو اتاقِ حکمِ قاضی عاشقا وجود ندارن
آخه توی رسم این شهر عاشقا بالای دارن
توی رسمِ مردمِ شهرعاشقا رو نیمخونن
هرکی عاشق بشه یک روز اونو از دنیا میرونن
میگن عاشقا دیونه ن به همه اونا میخندن
میگن عاشقا بی عقلن از بی عقلی دل میبندن
حالا اون مجرم بد بخت رسم مردم رو شکسته
چون که عاشق شده دیروز ،حالا زیر تیغ نشسته
وکلای مردم شهر میگن ای مرد گرفتار
آهای ای مرد دیونه ، آهای ای مرکِ بدکار
چرا رسم ما شکستی رسم ما مردم این شهر
چی شده که بعدِ عمری شده ای با رسم ما قهر
قاضی پا میشه و میگه ای هوار آهای خلایق
رسم ماها رو شکسته این ناپاک و این نا لایق
توو خیال خامش این مرد گفته هیچ کس نمیدونه
میشم عاشق توی این شهر بی خیال این زمونه
وقتی قاضی جرم رو واسه همه جمعیت میخونه
میزنن به زیرِ خنده به مجرم میگن دیوونه
حالا مردم رو ببینید چه جوری میخندن ای وای
یکی می اُ فته به هووی هووی یکی میرقصه با های های
وسط خنده ی مردم مجرمه گریش میگیره
دستاشو میبره بالا از خدا میخواد بمیره
هِر و هِر خنده ی مردم هق و هق گریه ی اون مرد
آخ که از خنده ی مردم یکی داره میکشه درد
پامیشه میزنه فریاد میگه آی مردم بی درد
با شمام آهای خلایق با شما مردم این مرد
با شمام آهای خلایق، با شما که خوابِ خوابید
با شما که هیچ و صفرید مثل نقاشی رو آبید
با شما که عاشقی رو نمیفهمید واسه یک آن
با شما ها که میجنگید واسه ی لقمه ی یک نان
من نمی خوام که شماها شاهد محکمه باشید
من نمی خوام که شماها سره خود وکیل ما شید
با شمام آقای قاضی ای مثال توپ فوتبال
با شما که زیرِ ضربه ساکتید و میشوید لال
با شمام که مثل یک توپ زده میشوید به هر جا
هر کسی به سوی نفعش میزنه زیرِ شما پا
من شماها رو نمی خوام ای مبشران انصاف
کدوم انصاف توو شماهاست، همش حرفه میزنید لاف
من وکیل میخوام اما نه از این آدمای حیرون
من میخوام وکیل من شه قیص عامر آقا مجنون
بذارید وکیل من شَن عاشقای رنج کشیده
از توو عاشقای دنیا ، عاشقای سر بریده
لیلی و مجنونو میخوام که وکیل شَن واسه ی من
بذارید وکیل من شَن شیرین و فرهاد کوه کن
من میخوام قاضی من شه اونکه عاشقی رو دیده
اونکه واسه دل معشوق کمر کوه رو دریده
اون کسی که جای قانون کتُب عشق رو بخونه
وقتی عاشق اشک میریزه حس اشکاشو بدونه
کسی که دردِ یه عاشق توو خونِش آکنده باشه
کسی که عشق رو بفهمه واسه عشق جوون کنده باشه
من کسایی رو میخوام که به منه عاشق نخندن
جلو اشکامو بگیرن پر و بالمو نبندن
شماها شاهد من شید آی که عاشقید توو دنیا
شما که جای خشکی میزنید توو دل دریا
شما آدمای مجنون عاشقای دل پُره خون
شماها که عشق رو میخوایید به جای یه لقمه ی نون
شماها شاهد من شید که شبونه دور و پنهون
واسه معشوق اشک می ریزید توو هوای حبس و زندون
شماها شاهد من شید تا ببینید چی کشیدم
واسه خاطر یه معشوق رگامو با تیغ بریدم
شماها بگید خلایق توو کدوم رسم و کدوم دین
عاشقا دیونه هستن ندارن مذهب و آیین
عاشقا شما نذارید که یه عاشق یا یه مجنون
عشقشو تا آخر عمر بکنه توو سینه پنهون
نذارید به خاطر ترس عشق عاشقا خراب شه
یا به خاطر کمی رسم عشق و عاشقی سراب شه
نذارید ساده توو دنیا عشق ِ عاشق بشه محکوم
دیگه بسه آخه تا کِی عاشق پاک باشه مظلوم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.