باعرض احترام به همه عزیزانم . . .
جناب ملحق عزیز،جناب نظری عزیزم،رضای نازنینم،بانو شهبازی گرانقدرم،جناب بافقی بزرگوارم،جناب آصف عزیزم ،استاد دلجویی عزیز ،استاد یگانه عزیز. . .
بانو معین زاده مهربان،سمانه عزیز،صدف مهربان،پگاه جانم،میثم دانایی گلم،بانو عرفانی و و و همه عزیزانم که عذر میخوام اگر کسی از قلم افتاده اونم بذارید به پای ذهن شلوغ این حقیر . . .
محسن حامد عزیز،مینای مهربان،بانو نفس احمدی مهربان قلب . . .
نازنین دکتر سایت دلشید عزیز،طاهای خوش قلب،حسین باران گل،سحر دگلی و و و
دلم برایتان تنگ شده بود گفتم که اسمتان را زمزمه کنم شاید تسکینی شود . ..
دوستتان دارم .. .
امان نمیدهد این زبان بی رحم آدمیت . . .
فکرت،نگاهت،بودنت،خنده و گریه ات،حتی نفس زدنت را با زبان درو میکنند . . .
زندگی ات را داربست میبندند با افکارشان . . .
باید هم جنس شان شوی . . .
باید ریتم نفس زدن ات هم همانندشان باشد . . .
بخندی حتی زوری . . .
اشک بریزی،اجباری . . .
باید باید باید . . . و این تلیقین واژه ی اجبار ادامه دارد . . .
آنچه از لنز نگاهشان میگذرد باید به دلشان بنشیند وگرنه له ات میکنند . . .
بی صدا وجودت را به گلوله بی صفتی میبندند . . .
واین تو هستی که چقدر طاقت بیاوری . . .
این تو هستی که چقدر اراده نشان دهی در گذر از این باتلاق تلخ بی مهری و جان کُشی . . .
امان از این زبان ها و افکار بد خیم . . .
اما چه میشود کرد اینجا دنیاست . . .
من اگرشام و سحرمست وخمارم به تو چه
یـا زمستـی بـه تنـم خـرقـه نـدارم به تو چه
تـو برو سجده به محـراب ریا کن همه شب
من اگـر سجده بـه میخانـه گذارم به تو چه
جنت و حـوری ورضوان همه ازآن تـوباد
اگـر از میکده من مست سـر آرم به تو چه
مـده پنـدم دگـر ای شیخ ، بـه مـن بـاده بـده
مـن در آن جام چو بینم رخ یـارم به تو چه
کم بـه مـن طعنـه بـه زن اهل جهنم نـه منم
گرشود گوشه ی جنت سروکارم بـه تو چه
کم بگـو مـن در میخانـه بـه جنـت نـدهـم
می بری از کف من صبروقرارم به تو چه
بعـد مـرگ من اگـر دسـت قضـا وعـده کند
گـرخم و بـاده شـود خاک مـزارم به تو چه. . .
××××××××××××××××××
این هم روزگار ماست . . .
ما این چنینیم . . .
برای رسیدن به قله ی هدفمان،پله ها را چنان رد میکنیم که انگار نه انگار دیگری زیر دست و پایمان است . . .
بی حتی ذره ای گذشت، وجود همدیگر را له میکنیم در این مسیر بی مسیری و بی هیچ ابایی از همه چیز میگذریم . . .
حتی خودمان . . .
××××××××××××××××××
ماییم وصدایِ بی صدایی هامان
شد بسته به قرمز این جدایی هامان
چون کرکس رذلی پیِ یک لاشه ی گوشت
درگردشِ دنبالِ گدایی هامان. . .
پ ن : بس نیست این همه آزار همدیگر؟ ؟ ؟
بگذاریم هرکس همانطور که میخواهد نفس بکشد،هرطور که میخواهد زندگی کند . ..
هرطور که میخواهد بخندد،گریه کند . . .
هرطور که میخواهد حرف بزند . . .
اینقدر به هم خنجر بدگویی نزنیم . . .
بیایید به هم به جای واژه ی اجبار،به جای بی مهری ،بدگویی،به جای خودخواهی . . . " عشق " هدیه کنیم . . .
دنیا زود گذر است . . .
دنیا خیلی زود گذر است . . .