من و دل فاصله داریم از همه
یار بی رنگ و ریا خیلی کمه
دل من گرفته از این فاصله
دارم از دست همه دنیا گله
همه با نقاب میان حرف میزنن
با لبخند تیشه به ریشه میزنن
یکی از دستاشون باز اون یکی مشت
کنار خنده شون حرفهای درشت
آره دیگه ارزشها عوض شده
خوبیها تفسیر به غرض شده
صورتکها همه خالی زحیاست
شرم و عفت دیگه کاری نابجاست
حلال و حرام دیگه قاطی شده
دوره مستی و الواطی شده
راه خوبی کج نشون داده میشه
هر خسی عاشق و دلداده میشه
دوره مردی دیگه تمام شده
نامردی برای ما مرام شده
من و دل داریم میریم از این دیار
خوش بحال مردم این روزگار
دیگه بستم کوله بار و زود بیا
چرا دل دل میکنی دل بلا
چرا دل نمیکنی از این قفس
نکنه شادی که میکشی نفس
نکنه تو هم اسیر قفسی
مثل دیگران به بند هوسی
وای من این دل من سر به هواست
به خیالم از همه عالم جداست
حالا بین من و دل فاصله هاست
دلی که از غصه و غمها رهاست
من هم انگار اسیر این قفسم
ساکن باغ پر از خار و خسم