دوشنبه ۳ دی
عشق در قفس شعری از حمید پوربهزاد
از دفتر حرف دل نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ ۰۲:۵۶ شماره ثبت ۲۲۱۹۴
بازدید : ۶۵۸ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب حمید پوربهزاد
|
عشق در قفس
قفس بزرگ و کوچک
براي پرنده اي که
هميشه تو حبس و بنده
هيچ تفاوتي نداره
بين انبوه پرنده
سهم اين دوتا همين بود
قفسي کوچک و آکبند
ظرف آب و دونه ي نو
رسيدند ميون خونه
تو حياط زير درخت و توي سايه
چه هواي پاک و خوبي
اون قفس ميون پستو
اين يکي ، هواي آزاد
کلي فرق بود ميون اين دو مکان براي اونها
چند روزي اين دو پرنده
توي اين هواي تازه
صفايي کردن و خوندن
انگاري اسير نبودن
دختري پنج ساله بود ميون خونه
عاشق پرنده ها شد
واسشون اسم گذاشت دخترک ما
يکيشون لپ گلي و...
اون يکي هم آقاي پرنده
بابا اومد قفسو تميز کنه مثل هميشه
يهويي افتاد و باز شد
راه آزادي اونها
دخترک جيغ زد و داد زد
بابا جون لپ گلي من داره ميره
بابايي دسپاچه بود دور خودش چرخيد و چرخيد
لپ گلي پريد رو شاخه
تو قفس آقاي پرنده نگاهش در پي عشقش
گريه از دخترک ناز
اشک ، از آقاي پرنده
لپ گلي تو شک و ترديد
يه نگاهش به قفس بود و به عشقش
يه نگاش به آسمون بود
انتخاب براش چه سخت بود
آزادي بدون "همدم"
يا با "همدم" کنج محبس؟
حالا ديگه جيغ و داد دخترک مخلوط بود
با جيغهاي ممتد و بي امان آقاي پرنده
هر دو جيغ يه معنايي داشت.
يکي رو فقط براي دل خود داشتن و خواستن
حتي در اسارت و زندون و حسرت
لپ گلي تصميمشو گرفته بود
با چشايي پر ز اشک
آخرين نگاهشو دوخت به شوهر
آزادي بهتر بود
عشق داخل قفس فايده نداشت
آخرش موندن و مردن
مرگ در آزادي ، بهتر از عشق و قفس
پر کشيد و رفت به سوي آسمون
صداي گريه دختر بيشتر
جيغهاي آقاي پرنده به مراتب بيشتر
وقتي بابا نگاهش در پي اون بود
يهويي صداي قار قار تو حياط پيچيد و قطع شد.
انتخابش اين بود
مرگ در آزادي بهتر از عشق و قفس
کــــاش ميشد روزي
همه ي پرنده ها عاشق و آزاد باشند.
"سي ام تير ماه 92"
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.