سلام یلدای همتون مبارک ، دلنوشته ی ناقابلی به مناسبت شب یلدا
امید وارم دوست داشته باشید
چند ثانیه بیشتر ، واااای چقدر برنامه دارم
باید بروم قنادی سر کوچه ، آجیل فروشی ها هم که همه شلوغ....
چند تا کتاب ناتمام هنوز دارم ، حافظ رو بگو، اصلا یادم نبود
دیشب هندونه هارو شستم گذاشتم تو ی یخچال ، نمیدونم چرا سه ساله پشت سر هم بابام شبای یلدا ماموریته
شانسه دیگه...
اتاقم برعکس همیشه برق میزنه ، کتابام مثل همیشه مرتب توی کمد چیده شده
مامان هم که داره خونه تمیز میکنه
انگار همین دیروز بود -یلدای سال پیش همینجوری از جلوی چشمام رد میشه دلم لک زده واسه رادیو7 واسه آهنگ ها و صدای گرم و دلگیر مازیار، برای یواشکی تا صبح بیدار موندن و نوشتن ترانه های ناتمومم وبرای خیلی چیز های دیگه
دلم تنگه
واسه سالی که گذشت واسه حسی که دارم واسه .....
میترسم از آینده ،،، خیلی میترسم
انار هارو که دون میکنم یکی یکی از زیر دستام میریزه توی کاسه ، وای که چه کیفی داره ، تو این هوا میچسبه بریم دربند ، اتفاقا بچه ها میخواستن برم ، دلم نیومد برم، مامانم تنهاست ....
مامان امروز رفته بیرون لبو گرفته شاید امشب مهمون بیاد ، ...
دلم نمیدونم چرا گرفته حالم نمیدونم خوبه یا نه منتظر یلدام ، منتظر یک معجزه
شاید...
یلدای همتون مبارک....