سفر

مرا دنبال کنید

رنگ شــعــر

رنگ زمینه

دفاتر شعر عرفان فتح الهی(واثق )

آخرین اشعار ناب عرفان فتح الهی(واثق )

نمیدانم بدون من شبت را چون سحر کردی
چه بد کردی شدی تنها مرا هم دربه درکردی

در این کنج قفس ماندم به رویای وصال تو
تو هجران را گزیدی و مرا بی بال و پر کردی

به امیدت گرفتم خنجرو رفتم به پیکاری
به یکباره نماندی و مرا هم بی سپر کردی

همیشه از وصال خود برایم قصه میگفتی
دگرباره نماندی و مراهم دس به سرکردی

چرا یادی ارآن عهدی که بربستی نمی یاری
شکستی عهدو در رفتی مراهم بی خبر کردی

تو کردی عهد خود رابیستونی دیگرورفتی
چورفتی خوش مراآواره ی کوه و کمر کردی

چنان گریم به حال خود که دریایی دگر سازم
چرا؟زیرا مرا آواره و عمرم هدر کردی

(به پای بوته ها گریم به یاد دامن مادر
که از طفلی مرا آواره از ملک پدر کردی)

سلام ما به آن افسونگر ملعون به پیغامی
رسان اما مگو از مااگر براو گذر کردی

مگو هرگز از این آوارگی هاو غم واثق
فقط پرسش صباپرسش که چون شد چون سفر کردی

۰

شاعر درخواست نقد دارد