سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        حسّی آتش گرفته از راه شام

        شعری از

        ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        از دفتر زلال نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۲ ۲۰:۴۲ شماره ثبت ۲۰۶۴۰
          بازدید : ۷۷۰   |    نظرات : ۲۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )
        آخرین اشعار ناب ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        زلال زیر در طول ریتم موسیقییائی « فاعلاتن فاعلات » 

         با دخالت « فاعلاتُن » با فرم ضرباهنگ « 4-6-8-6-4 » میاشد: 

         
        فاعلاتُن فاعلات

        فاعلاتُن فاعلاتُن فاعلات

        فاعلاتُن فاعلاتُن فاعلاتُن فاعلات

        فاعلاتُن فاعلاتُن فاعلات

        فاعلاتُن فاعلات 

         

        1

        بسم ربّ العالمین

        با سپاس و شکر بر اهل یقین

        با درودی بیــکران بــر خاتـم پیغمبـران (ص)

        بــا سلامـی داغ بـر آل امیـن

        صالحین و عارفین

        2

        حرف، حرف مَرد هست

        بـا من  افتــاده، اینـها درد هست

        فرصتی شد از سخن ها یک قدح، گلچین کنیم

        لیک این دل،شرمسار و زرد هست

        همچنان شبگرد هست

        3

        ساعتی باران شدم

        خویش را کُشتم دوباره جان شدم

        عــشق در معنـا بـرای مـن بهــــار آورده بــود

        عشق بر گل رفت من حیران شدم

        عاقبت عطشان شدم

        4

        عشق یعنی چیست؟گـو!

        عـــشق بــاشـــد جُــز حیـــا و آبـرو ؟!

        «عشق» غیـر از حـرفی از آزادی و مــردانگی ست؟!

        عشق کی شد با «هوا» هم گفتگو؟!

        عشق با «هو»بوده «هو».

        5

        «عشق» معنا می شود

        عشق بـر عالـم، هویــدا می شود

        عــشق یعنــی اینکه: هفتاد و  دو جانی سَر دَوان.

        عشق در انسان چـو پیـدا میشود،

        تـوی دل،جــا می شود.

        6

        این سخن،بشنیدنی ست

        عـالــم  ِ آزاد مــــردان ، دیـدنی ست

        هـــر که چشم  تیــز بینش صاف، سهمش بیـشتـــر.

        میــوه هـــای رازداران، چیــدنی ست

        حاصلش، نوشیدنی ست

        7

        مَردی از اهل یقین

        عـشقبـازی کرد در روی زمین.

        روزگــــاری «عـشق» از یـاد غـــــریبـان رفتـــه بـود،

        لیــک آن فــرمــانـده آزاد دیـن

        بُـرد بــالا آستـیـن

        8

        روزگـــــــاری آن حـبیـب،

        میـهمان می رفت بــر شهــر  ِفـریب،

        مَــــردی و مـــردانـگی ها بیش و کم  افسرده بود.

        میـــزبـانـهــــــای زمیـنــی، نـانـجیب،

        نقشه ی شیطان،عجیب.

          9

        شرم ها در خواب بود

        یک طرف خون بود و یکسو آب بود.

        از خـدا تـنــها  خـدا جـویـان خجالت می کشند.

        آه، مَــــردم! این زمیـن، کـذّاب بود،

        آسمان،بی تاب بود.

        10

        در زمیـن،یک اتّفاق

        اتّفاقی حاصل از شرک و نفاق

        روزگــــاری خــون فـرزنـد پیـمبـــر را مکیــد.

        عبرتی شد لیک بر اهل وفاق

        رویش آن طمطراق.

        11

        عبرتی شد ماه را،

        تـا کــــه بینـد انتـهــای چــاه را.

        عبــرتــی شد خلق از تــاریخ گیـرد درس ها،

        تــا شنـاسد بیشه های راه را،

        فتنــه ی روبـاه را.

        12

        عبـرتی شد اهل پند،

        حرف را از یاور حق ، بشنوند.

        شمس را در شب هم از آیینه ی مه بنگرند،

        محتــرم دارنــد نور  ِ ارجمنـد،

        مستطیع و مستمند.

        13

        بر خدا نزدیک کیست؟!

        در میان مدّعی ها،نیک،کیست؟!

        آل بـوسفیــــان، یــــا ، آل رســــول الله (ص) را ؟!

        آه، اینجا روشن و تاریک کیست؟!

        لایق تبریک کیست؟!

        14

        آن یکی بُت ساز بود،

        این یکی استـاد  ِ نـو پرداز بود.

        آن یکی خُفاش در شب بود و چون روباه روز،

        این یـکی شیـــر خدای راز بود

        صاحـب اعـجــاز بود.

        15

        آن یکی مست شراب

        مست جامی حاصل از انگور  ِ خواب

        ایــن یـکی ســرمست زیـغـال بـهشت جـــاودان.

        آن یـکـی آغـوش عالـم ،چون حباب

        این یکی دریای ناب.

        16

        آن یکی اندر لجن

        نـوکـر نفس خبیث خویشتن

        این یکی در موج هـای داغ نـفس  مطمئـن

        محضر خالق،خدای شیفتن

        سرفرازی ممتحن.

           17

        آن یکی شهرت پرست

        بستــری آمـاده بـر زهـر و کبست

        آن یــکی در محبـس تــاریــک ، فـرزنـد غـــــرور

        این یـکی عـارف بـه دوران الست

        بـا می اســـرار مست

        18

        صحبت از یک مرد هست

        صحبت از یک درد و صد بی درد هست

        صحبت از آیـیـنــــه ی شفّـاف عـــــاشـــوراست ، آه

        کاوش یـک فصل سـرد ســــرد هست

        حـرف برگی زرد هست

        19

        کــربـلا آیینــه هست

        کربـلا،فـاروق ِ دین و کینـه هست

        خوش بـه حال آنکه در پیش حسیـن ابن علی(ع)

        مثل زینب،عاشقی دیرینه هست

        پر ز داغ سینه هست

        20

        ای دلم بر تو فدا!

        آی زینب (س)! ای شریفه بر خدا!

        کـوهـهــای راه شـام  ای از حضــورت داغــــدار !

        آسمــــان کــــــــرده بـرایـت اقتـدا

        در نماز و در دعا.

        21

        گشته ام چون پیرها

        مانـده ام در  پلّه ی تصویــرها

        باز صوت العطش از دور می آیـد بـه گوش

        باز می بینم غُل و زنجیـــرها

        در پــی  ِ درگیــرها

        22

        بر لب ِ دریـا سلام

        بـر گلـوی زخمی مــولا ســلام

        تشنه های معرفت را هـــر دم و هــر آن درود

        بر نگاه حضرت زهرا(س)سلام

        بر دل ِ سقّا سلام

        23

        عشق را من یافتم

        مثل حاصل که به خرمن یافتم

        عشق یعنی: همسفر بودن، همیشه باخـدا

        دل،برای عشق مَسکن یافتـم

        بس مبرهن یافتم

        24

        عشق یعنی اینکه: شور

        داغ اکبـــــر(ع)،محضـر دریـــای نـور

        عشق یعنی: ناز اصغر(ع)،تشنه،آغوش رباب(س)

        جوش سقّا(ع)،محضر  مَـردی صبور

        تـن ندادن هــــا بـه زور (3)

          25

        بی صلاحیّت نبـود

        «کربـلا» دور از «زُلالیّت» نبـود

        عشق عادت کرده بود احساس هــای صاف را

        جُـز رسیـدن بر خدا،نیّت نبود

        قطره ای ذلّت نبود.

        26

        حیــرتی دارم فزون

        با دلی زخمی که افتاده به خون.

        کـــار بـوسفیـانیـان در کــربـلا پـایــان نیـافت.

        آه، ای دنیــا بسوزی ســـرنگون،

        تـا دم محشر،زبون

        27

        ای گروه مرد و زن!

        عــشق یـعنـی: آستـیـن بـالا زدن.

        عشق یعنی اینکه: چون زینب(س) عَلَم افراشتن.

        عشق یعنی اینکه : عبّاسی شدن

        عمق آتش سوختن.

        28

        راه شام، ای راه شام!

        واله و مست از می  ِ سُرخ  قیــــام !

        داستــــــان پـــرداز دیـریـن کبـوتـرهـــــای عـشق!

        کاش دریــــــا می شدی نــزد امــام

        بیش می دادی سلام

          31

        راه شام! افسوس، آه

        رفت بر بـالای نیـزه، شمس و ماه

        دست ناز خویش بر سرها کشیدی نرم نرم؟!

        کاش در دنیــــا نمی بود این گناه

        راه شام! افسوس، آه

        30

        آه ، از بی آدمی.

        جـز خـدا بـر حـق نیـــامـد همدمـی.

        هـــر کسی در فـکــــر دنیـــا و مقام خـویش بود.

        سخت دل میشد جهان  ِ بی غمی

        آه ، از بی آدمی.

        31

        آی آدم ها! چرا؟!

        با چه قصدی اوفتاد آن ماجرا؟!

        مشکل و تقصیــر فرزنـدان پیـغمبـر چـه بــود؟!!

        مانعی بر مسند  ِ هرچه گدا

        سدّ بر ظلم و ریا

        32

        ای خدای مهربان!

        میشود آیا تمام، این داستان؟!

        قصد خود از داغ و از آتش چه داری،نوش باد.

        عاشقان را باز و کاملتر بخوان

        قصّه ی راز نهان.

          33

        ناز کردی بر حسین(ع) ؟

        طرح نــو  آغاز کردی بر حسین(ع) ؟

        خــواستـی عالم شنـاسد خوبی و بـد را ، وَ لیـک

        طفل را سرباز کردی بر حسین(ع) ؟

        آز کردی بر حسین(ع)؟

        34

        ای خـدای آشنـا!

        بـر حـق  ِ مظلوم دشت کــربـلا

        هیــــچ مــــردی پـای نامردان نباشد دستگیر

        دل، نبینی گشته بر جهلی فدا

        لطف،تنها،از شما!

         

         

          

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5