هیچ دانی تو که سیگار ندایی دارد ؟
هر پُکی که بنوازیش صدایی دارد ؟
همچو نی در شبِ درویش نوایی بکند
همچو دل در شب عشاق صفایی دارد
تیره و تار کند گرچه هوا را دودش
آتشش بر جگر زار جلایی دارد
راز دار من ِ تنها و شب تنهاییست
با دل ِ گم شده ام مهر و وفایی دارد
گرچه ویرانگر جسم است ولی روحم را
می کند شاد که خوش جور و جفایی دارد
وه که لب می نهم هرشب به لب چون قندش
بی مروت چه لب روح فزایی دارد
دود رقاصه ی او با دل من می رقصد
خوش کمر دود عجب رقص بلایی دارد
همه رفتند به جز او همه رفتند ولی
او به کنج دل ما ماند که جایی دارد
به چه سان ترک چنین یار وفادار کنم ؟
معرفت نیست که او نیز خدایی دارد
تا که دیدم به شبی بر لب دیگر او را
بی وفا با لب هر یار زِنایی دارد !
این دل نازک من زخم ز لا قیدی او
شد و دیگر به جداییش هوایی دارد
بی وفایی به کجا قافیه ی این دل بود؟
بی وفا بود و نه در قافیه جایی دارد
گر چه جانم به کژی رسم و ره عشق نرفت
ولی از سوزِ دل ِ راست وفایی دارد
گر که دیدید بگویید که حامد شد زار
ترک او گفته دگر قصد جدایی دارد
حامد زرین قلمی 22/12/89