چه خوب است انسان،چشم پُر حيايي داشته باشد
گفتي که من يار توام،دلدار و غمخوار توام
اين است کلامم تا ابد،شمع شب تار توام
هر روز و هر صبح و پسين،اي دلربا و نازنين
تا روز محشر کار من،اين است و باشد اينچين
گفتي اگر روزي رسد،گويي خداحافظ به من
در هجر تو اي دلبرم،سازم جدا روحم زتن
بايد که مال من شوي،اين را بگويم بهر تو
گر با رقيبان بينمت،اي مه لقا،اي ماه نو
بيني مرا زنده ني ام،در گوشه اي پژمرده ام
يا از فراق عشق تو ،در جان خود افسرده ام
در اين خراب آباد من،مانند ليلاي توام
بايد که مجنونم شوي،در عشق تو وامانده ام
افسوس نمودي تو خراب،دنياي زيباي مرا
پُرسم زتو ليلاي من،بر گو به من ،آخر چرا؟
کردي جهانم را سيه،با آن همه شور و ادا
اين رسم دنيا باشد و، سازي دل من را فدا؟
رفتي، برو دست خدا،پشت و پناهت بي وفا
رو ياد گير درس وفا،پس دور ساز از خودجفا
هميشه از خدا خواسته و مي خواهم
که همه دوستان سرانجام نيکي داشته باشند.