ارزانی روان درگذشته پدر و مادرم

نگه کن حال و روزم را،که بی کس گشته در دنیا

منم بیژن ،همان  فرزند تو ای مهربان بابا

گذشت  آن سیل ویرانگر، گرفت از من عزیزانم

خدایا  مادرم  آنجا، خورد  از  دل  غم  ما را؟

هنوزم چهره غمگین است،برای غصه های ما

هنوز از دیده می ریزد،سرشک خون بها آنجا؟

نخواهم  من بهشتت را، اگر مادر و  یا  بابا

نباشند  در  بهشت  تو ،نگیرند اندر آن سُکنا

غم بی مادری را من،تحمل کی توانم کرد

پدر پر زد ،روان گشت همچو مادر،سوی بالا

الا ای خاک تیره،سرد خواهی مهر آنان را؟

نگردم سرد از مهرش،ز بس محبوبند آنها

خدایا آریا را ده،  توا ن  و  طاقت  بسیار

که در هجر عزیزانش،قوی باشد و بس پایا