خدا مهربانترین یار من است
آن هنگام که جز کینه و نفرت و نامهربانی نمی بینم
و هر چیزی می بینم برایم درد می آورد و تنهایی جانسوز.
خدا شاعر درون من است
آن هنگام که در گوشه ای از اتاق تنهاییم می نشینم
و چیزی برای ابراز محبت و عشق به او ندارم
و او می خواند بهترین شعرها و زیباترین آوازها را.
خدا آرزوی شب و روز من است
آن هنگام که با وجود نداری و فقر مرا عاشقانه در آغوش می کشد
و صدا می کند مرا با نوری از آخرین نقطه خورشید
و می بیند مرا با وجود تمام کوچکیها و خردیهای وجود خاکیم.
خدا لحظه آغاز من است
آن هنگام که ذره خاکی ،
گم در غبار و طوفانهای زمین بودم و کسی نبود که وجودم را باور کند.
خدا گرمی دل آرام من است
آن هنگام که در سردی روزگار و زیر سوز برفهای زندگی یخ می زنم
و می لرزم چون گنجشکی کوچک در حیاط بی کسی
و تلاطم افکار فرسوده زمینی
خدا رویش گلهای وجود من است
آن هنگام که در باغچه تنهایی خویش چیزی جز علفهای هرز و بدبو نمی یابم
و او می کارد در وجودم گلهای زیبا و عطر دل انگیز بهار.
خدا باغبان باغچه وجود من است
آن هنگام که در نگاه مردمان چیزی جز مرگ و پایان نمی بینم و می شکنم
گلدان هرز بودنها و ناتوانیها
و می بویم عطر گلها و می شنوم نغمه بلبلها را.
خدا بهترین کلام من است
آن هنگام که کلامی نمیام برای ادعای عاشقانه ام
و سخنی نمی یابم برای داشتن او.
خدا عاشقانه ترین پیام من است
آن هنگام که کسی به حرفهایم نگاه نمی کند
و مرا بی خبر از تولد و بودن به سمت تاریکی و جهل می کشاند.
خدا آخرین دلیل بودن من است
آن هنگام که از زجرهای دنیا و زنجیرهای اسارتم چیزی
جز درد و قطرات خون قلبم نمی یابم
و فریاد می زنم بی صدا در قعر قفس غمها و سیاهی هایم.
خدا گوهر وجود من است
آن هنگام که در قعر دریا با صدف تو خالی وجودم
حس غربت و خفگی به من دست می دهد و
تنها اوست که وجودم را با ارزش و زیبا می کند .
خدا نم نم باران شبانه من است
آن هنگام که در ابرهای سیاه و دلگیر زندگی چیزی برای امید بودن
نمی یابم و می ترسم از غرش ابرها و می گریم در سکوت.
خدا خدای من است
دوست داشتنی تر از همه عشقها وبارانها و ترانه های غروب
و مواجتر از زیباترین رقص موجهای غلتان در دریای آبی و زلال هستی...
__________
نثری از
وبلاگ عشق مخصوص خدا که دوسش داشتم ان شالله شما هم خوشتون بیاد...
پی نوشت:
سکوت زیباترین کلام من است...
.
در پناه خدای باران...
.