اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
نه ميبخشم نه ميخوانم در اين دنياي وانفسا
اگر آن ترک شيرازی به حافظ دل نمي بندد
چه مي خواند چرا بخشد سمرقند و بخارا را
اگر حافظ تو ميبخشي مثال شير مردان باش
اگر لايق بود , آيد , بدان خواند دل يارا
دل يارا , نه ميبخشد , نه ميخواند چو ميداند
ندارد هيچ حقي , در کل و تن و اعضا را
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
چو ميخوانم , چو من بخشم,مثال شير مردان
دعايي با دل زاری که او بخشد دل ما را
خدا داند چه ها کرديم چه ها گفتيم دلداران
چنان گفتم به حق گفتم که میدانم
به حق است او میداند که من هم میخوانم
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم تمام عشق و معني را
اگرعشقي بودهرجا, بدان مشقي با اشکيست
که اشکي از لب چشمي . دعايي ميکند ماوا را
مثال حافظ نيستم ببخشم سمرقند و بخارا را
نه چون صائب که بخشم سر و دست و تن و پا را
نه چون شهريار . بخشم تمام روح و اجزا را
نه چون رند ترک تبریزی فقط بخشم بخارا را
که من گفتم که درویشم فقط بخشم
دعايي با دل زاري که او بخشد دل ما را
(دعايي ميکند ماوا را {آفرينش :يعني سپاس آفرينش . بخشيدگی کناهانشان...})
(منظور از {او} خداوند است)
درويش@ f