سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        قصه عشق

        شعری از

        محمد رضا نظری(لادون پرند)

        از دفتر رقص قلم نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۲ ۲۰:۴۰ شماره ثبت ۱۸۱۹۳
          بازدید : ۱۱۴۲   |    نظرات : ۳۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد رضا نظری(لادون پرند)
        آخرین اشعار ناب محمد رضا نظری(لادون پرند)

        گفتی سلام و گفتم:قربان آن سلامت

        قلبم به لرزه افتاد از قدرت کلامت

        زانو زدم کنارت!گفتم به شرم و خواهش

        گر لایقم بدانی من میشوم غلامت

        خندیدی از سر شوق...قربان خنده هایت

        گفتم تو مال مایی...این خط و این علامت!

        گفتی که باورم نیست.عاشق شدی؟!چرا من؟!

        گفتم خبر نداری؟افتاده ام به دامت

        گفتی عجب...!چه جالب...!پیوندمان مبارک!

        هی کل زدی به شوخی...گفتی شدم چه رامت

        سرخ از حیا شدم من!یک دل نه...صد دل عاشق

        صد مثنوی سرودم آن شب به احترامت

        گفتی زمال دنیا شاعر بگو چه داری؟؟

        بعد از کمی تفکر گفتم فقط شهامت!

        گفتی زرشک شاعر...!پول اعتبار مرد است

        گفتم به دست آید با سعی و استقامت

        گفتی قبول...تسلیم...قانع شدم به حرفت

        گفتم عزیز مایی.نازم به این مرامت

        القصه شب سحر شد با عشق و حال و کل کل

        ای کاروان احساس!خوش کرده ای اقامت

        در دفترم نوشتم:به به عجب شبی بود

        با شیطنت نوشتی در زیر آن:حرامت!

        جانا به یاد داری؟دار و ندار شاعر...

        یک دفتر غزل بود...آنهم زدم به نامت

        دادم به دستت آن شب...گفتم به یاد من باش

        بر جلد آن نوشتم:هر واژه اش به کامت

        رفتی و بعد از آن شب دیگر تو را ندیدم

        در نامه ای نوشتی:دیدار تا قیامت!!

        نا باورانه خواندم!مایوس و دلشکسته...

        در پاسخت نوشتم:رفتی؟!سفر سلامت

        عشقت تبر شد آخر...زخمی زدی به قلبم

        مانند سرو بودم!حالا شکسته قامت

        تنها تر از همیشه.این زخم کهنه ام را...

        با تیغ تیز واژه هی میکنم حجامت!

        کار از غزل گذشته...شاعر به خانه برگرد

        باشد که بازی چرخ بر گیرد انتقامت

        خون میچکد زچشمت!شعر از سرت گذشته

        ساقی چه دست و دل باز پر کرده هر دو جامت

        حبس ابد گرفتم!!در انفرادی غم...

        نرگس بگو به قاضی جرمی نکرده سامت

        حالا مخاطب من!پندی بگیر و رد شو!

        با عقل مشورت کن.تا دل نکرده خامت

        وقتی سپاه پاییز دارد هزار و یک رنگ

        گر جنگلی...اگر برگ!او میکند تمامت

        در جنگ نا برابر...فرمان بده عقب گرد!

        تا لشکر زمستان برفی نکرده بامت

        این قصه ها که خواندی دست پخت امشبم بود

        مهمان من بفرما!...تا یخ نکرده شامت

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1