سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        جانا

        شعری از

        رضا محمدی (شب افروز)

        از دفتر ناز نگاه نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۲ ۰۰:۴۴ شماره ثبت ۱۷۷۶۱
          بازدید : ۸۹۶   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا محمدی (شب افروز)

        جان به قربان  ِ تو و طبع بلندت ، جانا

        خال ِ در کنج لبان و لب قندت ، جانا

        طره ی زلف که افتاده تو را صورت ماه

        حلقه در حلقه ی آن زلف کمندت ، جانا

        نوش شیرین لبانت که امید دل ماست

        نتوان گفت که قیمت شده چندت ، جانا

        جان ناقابل خود را بنمایم به بها

        ترس از این شد که نباشد به پسندت ، جانا

        روی ، پنهان بنما از نظر محرم و غیر

        تا نشد شوری چشمی به گزندت ، جانا

        از دل ما بشنو حرف تقاضای لبت

        تا بدانی اثر آن لب قندت ، جانا

        --------------------

        شب افروز 12/6/92

         

        -------------------------

        باز هم امشب دلی پامال شد

        دختری از سادگی اغفال شد

        با زهم بر دفتری از حادثه

        داستانی از هوس دنبال شد

         

        دختری منظلوم اما روسیاه

        چهره اش آلوده از بار گناه

        روی نیمکت در دل تاریک شب

        در خیابان بود از یک اشتباه

         

        اشک در چشمان او یخ بسته بود

        چون صدای قلب او آهسته بود

        زندگی را چشم امیدی نداشت

        واقعاً هم جسم وجانش خسته بود

         

        آن طرف تر یک جوانی گرگ خو

        در پی یک طعمه ای در جستجو

        تا که دید آن دختر بیچاره را

        رفت تا اینکه برد کامی از او

         

        قصه ی ما قصه ی بیچارگیست

        هرچه انسان می کشد از سادگیست

        کس نمی خواهد که فردا این شود

        آخرش این است، اما کی به کیست

         

        قصه ی ما قصه ی درد و غم است

        قصه ی جان دادن یک آدم است

        گوشه ای تاریک و سرد وبی پناه



        این چنین مرگی دلیلش مبهم است؟



        شب افروز24/10/1389

        ---------------------------------------

        با پوزش از عزیزانی که بایشان تکرار شده

         به درخواست دیگر عزیزانم بوده

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4