زنهار که حاجی سفرت رو به حرم نیست..

مانده ست به دل شور و شرر های زیادی امای زیادی و اگر های زیادی * بازار حواشی ست که بر آیینه ی دل از آه نهاده ست اثر های زیادی آنجا خبری غیر صداقت نفشاندیم اینجاست که روئیده خبرهای زیادی بس حرمت افراد شکستست به زورٍ تهدید زیادی و تشر های زیادی بس خنجر افشین که دریده ست به تزویر از بابک ایام جگر های زیادی بت ها بشکسته ست ز اندیشه ی آنی جا مانده بر این شانه تبرهای زیادی افسوس که تاریخ دریدست به تلبیس قلب پسر از تیغ پدر های زیادی زنهار که حاجی سفرت رو به حرم نیست ترسم ندهد دست ، سفرهای زیادی این فوج کبوتر که مقیم حرم ماست خسته ست ز بیداد خطر های زیادی صید حرمم نیست به والله ... معاذا... هر چند بود شانه به سرهای زیادی فردا ست بپرسند به میقات ، که افتاد «دلجو» ز تو سرپوش ز سر های زیادی ======== از تمامی عزیزانی که در پستهای قبلی موفق به پاسخگویی محبتشان و یا سر زدن و بهرمندی از اشعارشان نشده ام بینهایت پوزش میخواهم ... امید که گرفتاری هایم را به منزله تفاخر و اساعه ی ادب محسوب نفرمایند.. ==== از حاج فکری عزیز که مخلصانه گذشت را سرلوحه ی ادب ومرام خویش قرار دادند صمیمانه سپاسگزارم... باشد که بیاموزیم.. اگر دوست داشتن بهانه ای نمی خواهد پس همگی تان را دوووست می دارم.. مانا بمانید...