دوشنبه ۵ آذر
|
دفاتر شعر فاطمه برونی (خودم)
آخرین اشعار ناب فاطمه برونی (خودم)
|
ظهره پاییزه و بی تو دارم از غصه می میرم
سرد ِ آغوشم و تنها توی این خونه اسیرم
خاطراتت مثل زهرن توو رگِ خشکِ دقایق
نیستی و بی تو میمیرم مث ِ یه کفتر ِ عاشق
میشینه رو دوش ِ لحظه تلخی ِ دلواپسی هام
میپیچه صدات هنوزم توی گوش ِ بی کسی هام
موجای سرکش دریا پییش ِ حرفات چه نجیب بود
قلبِ من اسیرِ موجا، ولی ساحلت غریب بود
قایقم شکست و حالا غرقِ رویای تو هستم
رفتی و بی تو هنوزم روی ماسه ها نشستم
دستای یخزده ی باد ... سرنوشتِ سرد و تیره
اشکای بارونِ پاییز ... بغضم از تو جون میگیره
دستامون از هم جدا شد، دیگه سایَتُ ندیدم
میون ِ ظلمت ِ ساحل ردِپاهاتُ ندیدم
حالا من ساکت و خاموش خیره به موجای تیره
وایسادم به یاد عشقی که واست خیلی حقیره
بعد ِ اون روز ِ جدایی همه چی شبیه درده
دَمخورم با خاطراتت، یادگارت حکم ِ مرگه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.