پنجشنبه ۶ دی
|
دفاتر شعر محمد رضا نظری(لادون پرند)
آخرین اشعار ناب محمد رضا نظری(لادون پرند)
|
اینروزها...
دل تنگ پدری هستم
که سی و پنج بار کلاه سرم گذاشت
مادر...
یک سال خدا را
از بالا به پایین انداخت
خواهر...برادر
دوست و دشمن...
جاندار و بی جان
حتی کیسه های پلاستیکی
دست پدر را گرفتند
یک سال برایش اشک ریختند
اما نشد...
خدا خجالت کشید
خیس عرق شده بود...
وقتی مشت من باز شد!
پنج ماه پس از کوچ سارها...
یک ماه بعد از آغاز من...
سیزده به در بود!
سبزه ها بر خاک افتاد
شهری ور زدند
همه لباس فرم پوشیدند
در روزی مثل همه ی روزها
قهرمان روی دست شب...
در امتداد سیاهی آسفالت...
مردی سوار بر کلاغ...قار قار کنان گذشت!
کودکی عطسه کرد
چیزی شبیه پرنده از شاخه پرید
و جوانی...
که آنطرف تر نشسته بود
و خدا را سر یک انگشت ...
میچرخاند!
صدای کلنگ خواب زمین را آشفته کرد
بیدار شد
خمیازه کشید
دهانش باز شد
سی و پنج سال از مرا بلعید
من شکستم
به اندازه سی و پنج سال خمیدم
آنقدر که کلاه از سرم افتاد!
هر چه ما رو سیاه...پدر رو سفید!
پدر که خوابید خدا بیدار شد
دست به دست چرخید
دلتنگم...
اشکهایم در دل سنگ پدر
اثر نمیکند!
بر نمیگردد...
یادت باشد پدر...
یک کلاه به من بدهکاری
..................................................................................
امروز تولد منه.اولین تولدم بعد از پدر.بدون پدر...
یک فاتحه برای پدرم تمنا دارم.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.