جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)
آخرین اشعار ناب بیژن آریایی(آریا)
|
این سروده را به آنهایی ارزانی می کنم که در راه سربلندی
میهن خویش دلاورانه جنگیدند.
روانشان همواره شاد و خرسند باد.
-----------------------------
از سروده های این کمترین ارزانی دوست داران میهن
--------------------------------------------------
روی این دنیای خاکی توی این عهد و زمان
نیست مثل کشورم اندر جهان
کشوری دارم سر اندر پا زر است
اندرون خاک آن پر گوهر است
چون نژادش بوده از پیش آریا
مردمی دارد درست وبی ریا
مردمانی سختکوش و دستگیر
در وقوع حادثه مانند شیر
چون به تاریخش بنازند مردمان
سر به سر اسطوره ها و پهلوان
پارت و پارس و ماد بودستی نژاد
همچو آن مردان کجا مادر بزاد
داشت نیرو در جهان باستان
چون بخوانیم از کتاب داستان
بوده مرز کشورم تا نا کجا
ای دریغ از رهبران نا بجا
تا که خاکش را به دست آورده اند
ازبرایش مرد و زن جان داده اند
لنگ تیمور، خان چنگیز، رومی بدذات مرد
چون به مرز کشورم حمله بکرد
دسته دسته فوج فوج پیر و جوان
مردمان سر شناس و بی نشان
ایستادند در بر آنان چو مرد
ای دریغ از آن همه مردان مرد
شاه شاهان پادشاه عدل وداد
بود کوروش نام آن فرخ نژاد
داد را او آنچنان گسترده بود
کز برای خود کمی نسپرده بود
داد را در سنگ چون بنوشته بود
حق و نا حق را زهم وا کرده زود
گفت با پورش که فردا چون نهم من سر به خاک
رو بدست آور دل مردان پاک
نکته ای گویم به تو هرگز فراموشت مباد
هم نژاد از پارس داری هم ز ماد
چون که خواهی در جهان باشی تو شاه
در دل آنان بسازی پایگاه
هیچ ظلمی را به حق کس مدار
نیست انسان در جهان چون پایدار
بعد مرگم مردمان این زمین
جملگی گویند بر من آفرین
آفرین کوروش که تو به کرده ای
تو کمانت را برای دوستی زه کرده ای
مرد وزن آزاد باشند در پرستش با خدا
سعی تو این باشد آنا ن را تو ننمایی جدا
حال کشور را تو ایرانی ببین
مانده بر جا نامی از ایران زمین
چون زمان شاهی ساسانیان
رفته نام کشورم پاک از میان
آن همه بی منطق صحرا نشین
چون بدیدند حال و روز این زمین
تاختند با اشتران خود به شرق
کشورم ویرانه کردند مثل برق
سهم کشور بعد از آن گشته نصیب
خدعه نیرنگ نارو و فریب
چونکه بدوی بود ذات نحسشان
بود موضوع خرابی بحثشان
دانش و فرهنگ و اصل دین ما
پاک کردند از نخست آیین ما
چون تمدن داشتیم ما با شکوه
ای خوشا بر مردمان پشتکوه
باشما هستم ایا شیران پارس
اوج قدرت را ببینید چون به فارس
آن همه کاخ و بناهای سترگ
داشت روزی پادشاهان بزرگ
پادشاهانی که در وقت نبرد
هر کدام،شان چونکه قصد جنگ کرد
دشمنان ،شان آنچنان ترسیده اند
کز هراس و ترس چون بیدی بخود لرزیده اند
شاه شاهان چون کشید لشکر به روم
گشت پیروز بر سر هر مرز و بوم
بعد چندین سال آن بد ذات شوم
چون سپاهی جمع گردیده ز روم
اوبیامد تا رسید بر مرز شهر
حکم فرمودش به سربازان ز قهر
تا توانید شهر را ویران کنید
من نبینم رحم بر نوباوه و پیران کنید
بوده آن جنگ آن زمان در ماه مارس
او بگفت ویران کنید این شهر پارس
پس بگوییم هر کدام با شاهی از ایران زمین
سر زخاکت بر کش و ایران ببین
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.