سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        سرنوشت سردار بی مانند آریوبرزن واپسین نگهبان پارس

        شعری از

        بیژن آریایی(آریا)

        از دفتر برگی از تاریخ نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۹ تير ۱۳۹۲ ۰۴:۰۳ شماره ثبت ۱۵۶۰۹
          بازدید : ۱۰۰۸   |    نظرات : ۸۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)

        آریو برزن تو ای مرد دلیر پاک ذات و پاک زاد و نر شیر راد مرد استوار ای جنگجو حفظ کردی کشورت پرآبرو داشتی تو در دلت مهر وطن در رهش کردی جدا جانت ز تن چونکه دیدی کشورت دیده گزند پس مصمم گشته ای بی چون و چند با سپاهی کوچک و انگشت شمار برده ای از رومیان صبر و قرار بعد چندین رزم تو با آن سپاه یافتی آن رشته کوه کردی پناه رشته کوهی بود تا جمشید تخت چند منزل معبری دشوار و سخت چون سپاه رومیان آنجا رسید ان نبرد نامیت آمد پدید گفت اسکندر به همراهان خویش او ندارد با خودش چند یار بیش پس چگونست میکند ما را عذاب از برای کشتنش گیرید شتاب چون سپاه رومیان شد در گدار آن بزرگ مرد بویر شد دست به کار بر سر آن بزدلان سنگ ریختند چون تحمل "شان نبود بگریختند چونکه اسکندر بدید حال سپاه در عجب ماندش همی کردش نگاه با خودش میگفت عجب شیر افکن است فارغ از این است که خاکش از من است چونکه سنگها جمع گردید در گدار گشت بن بست راهشان" راه فرار یافتند ان رومیان بد ضمیر فکرشان این بود کنند او را اسیر گفت اسکندر به سربازان خویش پس بگیرید راه برگشت را به پیش چونکه برگشت زد سپاه رومیان نصف لشکر رفته بود پاک از میان راه دیگر را گرفتندی به پیش رومیان وحشی و بی دین و کیش ان سپاه وحشی بی بند و بار مردمان بومی و فرهنگ ندار بعد چندین روز درگاه پسین گشت پیدا کاخهای سرزمین گفت اسکندر به نیروهای خود میزنیم امشب بر آنان دستبرد چون سیه گردید روی آسمان آخرین سردار ما آمد میان باخودش میگفت اسکندر که کاش لشکرم مانند او میکرد تلاش آریو برزن چو دید اردوی روم با خودش میگفت این مردان شوم چون درآیند گر به شهر پاک من پس به یغما می برند آن خاک من گفتگو می کرد با یاران خود با شما هستم الا شیران گرد نیمه شب بر آن سپاه دون و پست راه را خواهم گرفت آنگاه بست پس تمام همرهان همدل شدند از دل و جان ساکن منزل شدند چون رسید آن شب به نیمه های خود پس دلیران رفته بودند دستبرد شد هیاهو در میان آن سپاه چون سپیده باز می شد از پگاه آن خبر برنزد اسکندر رسید با سپاه خود به سوی آن دوید بانگ میزد او به سربازان خویش با تمام قدرت و نیرو به پیش آن دلاور مرد ما جنگید چو یوز ناله کردند در غمش با آه وسوز بامدادان چونکه خورشید بر دمید آریو برزن سپاهش را ندید از همه مردان که با خود برده بود هیچکس یارش در آن صحرا نبود آری آری آن دلاور زادگان رزم کردند تا که رفتند از میان چونکه اسکندربه نزدیکش چهره آن مرد را دید پر امید او بگفتا بر دلاور آفرین مثل تو هرگز ندیدمدر زمین این دم آخر ز من چیزی بخواه او بخندیدپاسخش با گفت نگاه شرمم آید گر به خواهم از تو چیز چون هستی تو بسی انسان ریز من بسی خرسندهستم اندر این گاه پسین جان خود را می دهم از بهر این ایران زمین چون سکندر از دلاور این شنید امر فرمودش به سربازان کنید پیکرش را تکه تکه چاک چاک وان سپس آرام گیریدش به خاک بعد لختی رومیان بد سرشت روح پاکش جای دادند در بهشت ای دریغ از آن همه مردان مرد شوم گشته کشورم از باد سرد

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۹ شاعر این شعر را خوانده اند

        پریا نیکدل

        ،

        محمدمهدی اورسجی

        ،

        آرش نصیری

        ،

        سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)

        ،

        فرهین رام

        ،

        فرزاد شجاع

        ،

        محسن حامد (باران)

        ،

        احمد چکاوک جعفری

        ،

        زهره ساجد

        ،

        اعظم خواجه اف - خجسته

        ،

        صادق آل موسوی،بیژن

        ،

        حسین علی دلجویی

        ،

        محمدرضا پهلوان

        ،

        فرمیسک

        ،

        زهرا ستایش کیا

        ،

        منوچهر منوچهری (بیدل)

        ،

        لادن آهور (بانو)

        ،

        آرش غفاری درویش(درویش کوی تو)

        ،

        غلامعباس عالم دوست

        ،

        ایمان نوش آذری

        ،

        فاطمه خواجویی راد

        ،

        فاطمه جهانباز نژاد

        ،

        احمد الماسی

        ،

        سجاد کرد (کرد)

        ،

        علی افشاری (فانوس)

        ،

        صدف عظیمی

        ،

        ابوالفضل عظيمي بيلوردي ( دادا )

        ،

        لیلا اریا

        ،

        بهناز رستمی(سبزینه)

        ،

        رضا محمدی (شب افروز)

        ،

        امیر محمدی ارکانی (صادق)

        ،

        ژیلاراسخ

        ،

        محسن ابراهیمی ( غریب )

        ،

        محمد مير سليماني بافقي(باران)

        ،

        جابر ترمک

        ،

        علی صمدی

        ،

        محمد دهقان

        ،

        نادر اقبال

        ،

        داریوش خطیر

        ،

        میثم الهی خواه(قاصدک باران)

        ،

        آریا

        ،

        محمد علی شیردل

        ،

        حاجی محمود جعفری

        ،

        مهدی خدایی (آیدین)

        ،

        شکوفه بهارانه

        ،

        سمانه هروي

        ،

        علیرضا امیرخیزی

        ،

        شکوه

        ،

        نیره ناصری

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7