سه شنبه ۱۵ آبان
|
آخرین اشعار ناب محبوبه رییسی
|
شاید روزی شعری گفتم
که به سطرهایش رویا بیاویزی
شعری که رود شود و
من ماهی اش باشم
یا از شاخ و بر گ های تخیلم
تاب بیاویزم و
به ردّ پاهایت خیره شوم ...
تو برگردی
جایی حوالی کوه و آب
نزدیک ِ ابر و عطر آویشن
قرار بگذاریم ...
تو کودک باشی
میان گله ی عصر بدوی
من ترسو باشم
فرار کنم از سگ ها
بخندی و علفی سبز بگذاری
درست روی لب هایم
تا پیچک ها
از دهان من بال بگشایند
و بپیچند
دور شانه های تو ...
بعد می توانم
دشت را با تو قسمت کنم
کبک های کبود ِ گریز پا را
شاخه های جا به جا پراکنده
باد ِ ملایم
تیغ ِ آفتاب را
حتی بازتاب آوازهای بومی ام
وقتی عاشقانه می خوانم
و تو در پیچ و خم هیچ راهی نیستی ...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.