سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        مردک چینی

        شعری از

        مهرداد میمند (مهرداد)

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۵ تير ۱۳۹۲ ۲۰:۱۳ شماره ثبت ۱۴۳۷۷
          بازدید : ۱۵۸۴   |    نظرات : ۲۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهرداد میمند (مهرداد)
        آخرین اشعار ناب مهرداد میمند (مهرداد)

        آن شنیدستی که از اقصای چین یک نفر آمد بر ایران زمین قد کلنگ و چهره زرد و بس عبوس ارث برده دیده از .. خروس از قضا تا دیدمان ، تکریم کرد خم شد و دولا شد و تعظیم کرد هرچه میگفتیم فرمان میگرفت هر جلنبر، نام قربان میگرفت کارهائی کرد ما را عار بود هرچه کم بودیم او بسیار بود معجزه میکرد آن بی پا و دست گوئیا غول چراغ جادووست کفش می آورد جفتی یک قران فرش میبافید ارزانتر از آن خواب ما دیدیم ، او تصویر کرد رخش را از کره خر تکثیر کرد آب مبرز در کفش میشد عسل سیر می آورد گنده چون بصل هم برای مهر کنتور میگذاشت گاز و فرمان روی اشتر میگذاشت هم گلاب و تخم مرغ و زعفران وز بن دندان به مغز استخوان الغرض هر آنچه میگیریش دست ردپای مردک چینیش هست ولی ای برادر به یک ذره هوش به نباله قصه میگیر گوش بشد قصه تکرار آن روزگار ز شیر شتر خوردن و سوسمار به آئین فردوسی پاکزاد که رحمت بر آن تربت پاک باد مرا یادم آورد لفظ دری همین شعر ناب و همین برتری همین درفشانی همین گوهری همین تیغ بران همین افسری یکی شعر گفتم وز آغاز کار مدد میگرفتم ز پروردگار درین فن نباشد هماورد من کجا میرسد بر تگ گرد من بدو گفتم ای جاعل نابکار اگر میتوانی چو اینم بیار که اینجا بساط تو برچیده است تمامی و این نسخه پیچیده است من آنم که رستم بود پهلوان مرا هی به هم میدهندم نشان بدان من که هستم ، ببین ظاهرم بلی شاعرم شاعرم شاعرم تو هم هرچه داری دراور به کار کنون داوری میکند روزگار الا روزگارا که دارو توئی همه ساکنیم و شناور توئی بگفتا مرا اینهمه وقت نیست مسجع ، مقفا ، ندانم که چیست نه شه نامه دارم نه حافظ نه هیچ از این روی با من دگر در مپیچ تو در شعر داری زمن برتری بگو چند متری ز من میخری دگر جمله ای گفت دانی که چیست دو صد گفته چون نیم کردار نیست هنوزم سکوتش مرا یاد هست چه زیبا سکوتی مرا میشکست
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0