چهارشنبه ۱۷ بهمن
هم! شعری از
از دفتر - هزاره بیم - نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱ تير ۱۳۹۲ ۱۸:۱۷ شماره ثبت ۱۴۱۵۷
بازدید : ۱۰۳۱ | نظرات : ۸
|
|
چشم ام
بشکند که گاه
راه خود گم، و در چاه
خواب مهتاب می بیند!
*
گرگ ام
بدرد تا نا گاه
هوسِ شبانی نکنم!
.
.
.
من، آن شاهم که
پا درکفش کبک، سر
از تاجِ خروس درآورده،
و کهکشانِ بی ستاره اش
بر سفره ی شب می درخشد!
*
دیشب که آسمان
از بامِ غریبی هام گذشت...
سهیل اش:
شب و روز هفت گام دیگر
به وصالِ - هم - خواهند رسید...
من، ولی که در
شبِ پیری قدم می زنم،
به مرز روزهای کودکی رسیده ام!
* * * * *
یابو یابو،
تقطیر می شوم،
یک تک چرخه اما ندارم!
زبانِم چرا، از دیوارم کوتاه تر است!
* * * * *
پ.ن:
می خواهم،
سگِ گله ی خود، باشم!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.