غمگین شده بودم، که غم از نیمه به در شد
این خُشکِ من از بی هنری، رو به ثمر شد
خطّی ز رُخِ یار، در این دفترِ امروز
چشمِ تو نشان داد و دلِ شعر چه تر شد
شوقی به تلاطم، خمی از نَقشِ تو می زد
از صحنه ی دیروز به هر روزِ دگر شد
هر سو شِنَوَم نامِ قلمکارِ زمین را
طرحی بزن ای عشق، که ایّام به سر شد
در سایه ی چون سَروِ تو، آزادِ زمانَم
دستِ تو، به زنگارِ تَنَم آمد و زر شد
****
به کوی میکده بر سر، تو را به رقص و سرود
به دل، سلام و سلامَت، چه خوانده ام، به سجود
سجودِ گریه ی عاشق، به رونَقِ سحر است
عجب! ز ناله ی معشوق و شَرمِ آن معبود
تَرَنُّمِ نَفَسَت در دلم که بر پا شد
ز پا فُتاده ام از چهره ای که رُخ بنمود
چه در گناه و ثوابَم، لبِ تو می خندد
شَرابِ شُکرِ تو شیرین، منم خراب و کبود
نگاهِ من به لبانَت، که آتش است و؛ من از
سرابِ تشنه ترین های کوی آن مسجود
شِمُرده ام به سه ذکر از کمالِ کامِلِ دوست
نگاهبانِ دلم باشد از خزانه ی جود
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.