يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر محمد دهقانی هلان
آخرین اشعار ناب محمد دهقانی هلان
|
می گفت لعل سینه ی من از دل صدف:
نگشوده لب تبسم من را قضا ربود
عمری گذشت بر لب دریای روزگار
جان کندن مدید نه آن زندگی نبود
آن لب سوخته ام که مدام از سراب بخت
با آب رشک تو نان دریغ خورده ام
ترشی ماتم است چاشنی سفره ام
زان آه هفت ساله ی بر دل سپرده ام
هر لحظه ذهن پیکره سازم بتی جدید
بنیاد کرد و گفت : چو او دلبری نبود
بیچاره دل که عاقبت این گونه بت شکست:
دیوی چنین که لایق نام پری نبود
گاهی زبان نهفته و با واژگان وهم
خاموش سخن با لب افکار گفته ام
با نغمه های دلکش و با چشمه های اشک
"من با خدا سخن زتو بسیار گفته ام"
تو نیستی که به دامن بگیری ام
اکنون که خوانمت : ای بهترین ترانه ام
با شعله های سرکش باغ روان و نیز
خاکستر نشسته به جای جوانه ام
دانی که سر نهاده به زانوی خود شبی
در کنج خلوتم ره صد ساله رفته ام
تا اشک بر ملا کند اسرار سینه را
همپای شمع و همنفس ناله رفته ام.....
****
عکسی ست وهاله ی شمعی به قاب زوال
آن جعبه که شمعدان و آیینه می برند
وز رهگذار خیال بر دوش عابران
تابوت یاد توست که از سینه می برند
****
رهزن تر از شبی که زند بر ره قرار
هست صبحی که می دمد او از سرای رنج
خوشبخت خفته ای که نبیند طلوع صبح
ویرانه آن سپیده که زد بر درای رنج .
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.