سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 1 خرداد 1404
  • روز بهره‌وري و بهينه‌سازي مصرف
  • روز بزرگداشت ملاصدرا، صدرالمتألهين
  • آغاز محاصرة اقتصادي جمهوري اسلامي ايران توسط آمريكا، 1359 هـ ش
26 ذو القعدة 1446
    Thursday 22 May 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      مهربانی جایگاهی در قدرت ندارد...برای یک بار هم شده طعم قدرت را باید چشید >گذشت تااطلاع ثانوی تعطیل⛔️

      پنجشنبه ۱ خرداد

      سه‌راهِ مشعشع

      شعری از

      آرمین اسدزاد (الف)

      از دفتر نـخـــــــــــــــــوان نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۷۹۱۰
        بازدید : ۴۷   |    نظرات : ۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      در سه‌راهی به کاشانه‌ام نزدیک‌
      ضلعِ جنوب‌ش را ایستاده
      این‌کاره‌ای مُشَعشَع را
      برایِ محرمیّت صیغه می‌خواندم
      سرِ پایی...
      که اِلی‌الوَراء صیحه‌ای الوهی
      مطنطن
      بر ستون‌هایِ طاقِ آسمان تاب انداخت؛
      سقفِ زمین قوسید
      و پیمودش چاکی سر به سر:
      بهمنِ پرهایِ سپید سرازیر...
      آشفته‌ترین‌ها هم برآشفته‌‌اند انگار
      که کابوسِ بیداری
      حتی خفتگان را نیز
      وَرپرانده از چُرتِ زهرماری؛
      همگان می‌دویدند:
      و شدند پیژامه‌ها نشانِ هول از مهابت...
       
                     دست‌م را هیچ نگرفته آخر
                     وَه که مه‌رویان چه هرزه‌پایند...
                     شبیهِ دیگران... شبیهِ این دوندگان!
       
      برمی‌گشتم راهِ خانه را خالی
      که رعشه‌یِ آسمان
      فرو افتاد بر اعصابِ خیابان
      هوا لرزید
      تار رفتم
      در مردمک‌هایم معوج شد سه‌راه...
      از صرفِ حضور بود
      که فرشتگانِ سرازیر از فراز
      کوفتند پای بر فرود!
      هرچند ماهیچه‌هایم را لرزه‌ای مبهم
      اما محکم
      رفتم به کیفر خواستن
      - ربودید شمایان هم‌خوابگیِ حلالم را!
      بَه‌ که خوشم باشد تقاص:
      بگرفتم سخت بالِ سلسله‌جنبان‌شان
      و بکندم شاه‌پرش از بیخ!
      تا که خالیِ خالیِ خالی نروم
      تا که تنهایی را 
      در دواتِ خوش‌نویسی حل کنم...
       
                     پژواکِ اعجاب می‌رفت که بالا بگیرد
                     در گوشم ‌می‌تپیدش هی تیزتر
                     - خموش ای فروترانِ صیغه‌دزد...
       
      کاغذ، جوهر، شاه‌پر حاضر
      نوشتم خ
      "خا" بود که در انحنایش یافتم کنون‌م را:
      حسی شبیه لیزیدن به انزوا
      و در ساق‌هایم بی‌قراری؛
      رفتن می‌باید مرا!
      که بی‌هوا آمد "واوِ" عطف و زد چنبر
      حلقه‌اش را به دورِ حلقم
      - کو روحی که معطوف شوم به آن، کودن؟!
      پس شاه‌پر به جوهر آغشتمش
      و خطِ بطلان کشیدم بر آن ماروَش
      واجِ عبث بی‌اثر درگذشت...
      لیک در زاویه‌یِ "دال"
      لحظه‌ای چنان تا خوردم
      شد پای و کَلِّه هم‌تراز
      - گر رفتنی هست اندیشه باید؟!
      چه دیدگاهِ چرتی
      خوش کرده جای در تایِ تو ای نادال!
      رفتن‌ست و رفتن‌ست و رفتن‌ست...
      هرچه هست دنیا را
      می‌نمایاند خود را به راه!
      ماندن حتی حیوانِ خانگی هم ندارد برایِ همراهی...
      و اما آن رعنا "آ"
      نازنین "الف" را خودم دیدم مستطاب
      خودم که راست ایستاده‌ام
      حتی به وقتِ افتادن
      و به گاهِ ریختن فرو
      که "الف" راست برافراشتگی!
      - آن بالا چه تنهایی "آ"
      و فروریختم تنهایی را
      آوارِ "خا" و "واو" و "دال" نیز بر سرم...
      آن مه‌رویِ مشعشع
      هیچ می‌بینید چگونه هنوز استوار اِستاده‌ام؟
      هه
      مرا همان بِه که باز هم بروم باز...
       
                     با خصم درافتادن
                     به زانکه واج را دادن دست
                     مضافاً گُه بر گورِ هفت جدِّ هنر باد!
      ۲
      اشتراک گذاری این شعر
      ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

      آرمین اسدزاد (الف)

      ،

      فرشید به گزین

      ،

      سید مرتضی سیدی

      نقدها و نظرات
      فرشید به گزین
      ۲ ساعت پیش
      جغرافیای خانه چه نمودی داره در کارهاتون
      البته اگه کاشانک در نظر بگیریم واقعا هم مکان عجیبی هست
      جنوبش یادآور شاه پر و غرب‌ش هم چه و چه

      در شعر قبلیتون واژه فروهر فکر کنم گمراهم کرد و نزدیک بود که
      با اتوبوس کذایی برم تو دره ولی بعد حس کردم ماجرا بهنگامه
      و داستان خاک است و تمدن و کاشتنیها همان سیصد و چند دانشجو .
      عجله نمیکنم ولی کدهای این شعر به نظرم روشن هستن

      انکار پایان هم در مورد اهمیت و حتی ستایش پراتیک هست خندانک

      با خوانش مجدد خدمت میرسم خندانک
      آرمین اسدزاد (الف)
      درودم بر دوست، جناب به‌گزین ارجمند
      رولان بارت زمانی که ایده‌ی مرگ مولف را مطرح کرد، مرا دید که برایش سر تایید تکان دادم...
      پس به جای هر حرفی، صرفاً شگفتی خودم از برداشت خلاقانه و سنت‌شکن حضرتعالی را بیان می‌کنم: احسنت بر این ذهن پویا!

      یک روشنگری خیلی کوچک: نه منزل بنده، که مقر اصلی دانشگاه تهران مرکز شهرک وسیعی‌ست در محله‌ی سوهانک؛ که در زمستان‌ها استاد و دانشجو همگی با چوب اسکی یا تیوب در شیب محالش تردد می‌کنیم... برف و بوران کوهپایه هم جای خود. آخر که، گرچه می‌شد این آن باشد و آن این، ولی اینگونه نشده اینجا...

      ارسال پاسخ
      سید مرتضی سیدی
      ۱ ساعت پیش
      مضافاً گُه بر گورِ هفت جدِّ هنر باد!

      سلام بر آرمین آزاد که همواره استوار می‌رود راه سوم را (راه اول که از آن آمده و خیال برگشت ندارد، راه دوم بن‌بست، راه سوم آزاد راه به هر کجا به جز ...) خندانک (جالبه ایموجی هم : 3 :است خیلی سه شد)
      اندیشه که همسفر و پای رفتنه و اهل ماندن نیست که اگر بماند نیست می‌شود، اگر همراه ببریمش رفیق شفیق... است اگر نبریم دنبالمان می‌آید و گاه گاه خودش را به ما می‌رساند و ملامت...


      ... به شکوفه‌ها به باران برسان سلام ما را


      پ.ن: وقتی که پای آسمان در میان باشد شاید که چو وابینی خیر تو در این باشدخندانک
      آرمین اسدزاد (الف)
      آرمین اسدزاد (الف)
      ۴۲ دقیقه پیش
      سلامم به دوست و همراه گرام آسِّد مرتضی
      والا ما را با اول و دوم و سوم کار نیست، هر کجایی که هست چیزی برای دریافتن، مسیرش را رهسپارم، حتی از آن 3 هم ابا ندارم تا جایی که چیزی بیفزاید.
      و اندیشه اگر ماند به نشخوار خودش میافتد و اخلاط پس می‌دهد، پس نمی‌اندیشم به رفتن، می‌روم، اندیشه خود میاید و در راه می‌بالد.
      آخر: بزرگی‌تونو می‌رسونم اخوی البته اگه پیش‌تر از ما اونجا نبودی...

      پ.ن: صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا؟
      بـبـیـن تفـاوتِ رَه کز کجـاست تـا به کجا
      دلـم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سـالوس
      کجـاست دِیرِ مُغـان و شـرابِ ناب کجا؟
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1