سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 2 ارديبهشت 1404
  • تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1358 هـ ش
  • سالروز اعلام انقلاب فرهنگي، 1359 هـ ش
  • روز زمين پاك
24 شوال 1446
    Tuesday 22 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

      سه شنبه ۲ ارديبهشت

      راز و نیاز

      شعری از

      محسن گودرزی

      از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ ۹ روز پیش شماره ثبت ۱۳۷۰۵۰
        بازدید : ۴۹   |    نظرات : ۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر محسن گودرزی

      می‌سرایم ز طلوعی دیگر و وارد جنگل شدنم 
      گذر از ثانیه کردن گیج و مبهوت شدنم 
      ز پریشان حالیم، گم شدنم،در گیر اوهام شدنم 
      دست و پا گم کردنم،خل شدنم،چل شدنم 
      بی رهی،اشفتگی،محصور جنگل شدنم 
      ز افکار غلط پر شدنم،ترس از طعمه ی جنگل شدنم 
      بی قرار در پی راه فرار این سو و آن سو شدنم 
      ز خلاصه که بگویم پر از راز و گلایه رو به معبود شدنم 
      واعظا چه بگویم ز تخیل آمده خرده مگیر 
      می‌سرایم ز دلم خواجه تو نادیده بگیر 
      که در این جنگل هر چه که گشتم هم زبانی یار نبود 
      جز ز آوای وحش و وحوش مرا هم کلامی نبود 
      ز سنجاب و آهو و خرگوش و گراز 
      هر چه پرسیدم نگفتند که راه از کجاست 
      رسید جغد دانا و بی پرده گفت 
      که اینان همه زاده ی جنگل اند 
      مریدان شهوت برده ی خواب و خورند 
      چه دانند که راه گریز از کجاست 
      تو را چنین پرسشی ز اینان خطاست 
       
      و افسوس که رفت و ندادم مجال سوال 
      من و تنهایی ام مانده و بی قرار 
      به فکر راهی برای گذر زاین محال 
      که چاره چه باشد گذرگاه کجاست 
      به این سو و آن سو دویدن خطاست 
       
      خلاصه نفس به نفس ز جنگل پر شدم 
      و درگیر سوال و جواب از خود شدم 
      گهی گویم که خود کرده را تدبیر چیست 
      گهی دیگر که جبر است پس دگر تقدیر چیست 
      و ناگه بپرسم خدایا مرا تکلیف چیست 
      به یک باره به خود گویم دلیری مترس 
      صفت دار و سلطان و شیری مترس 
      اندکی بعد پشیمان میشوم 
      از این حال و احوال پریشان میشوم 
      نخواهم که حیوان و هم رنگ شوم 
      نشاید مرا صفت دار ز وصف ستوران شوم 
      و زانو زدم به درگاه معبود خویش 
      ببردم به پیشگاه دادار داد خویش 
       
      خدایا تو که گفتی می‌کنی هر دم زمن یاد 
      و الیس الله و بکاف عبده و داد 
      و فرمودی که تنها راه من راه حق است 
      و ذالکم الله و ربکم خالق کل شی است 
      خداوندا تو که وعده دادی آن کبریان را 
      و فرمودی ادعونی استجب لکم آن خاکیان را 
      تو که خواندی و بیکباره کن فن یکن شد 
      پدید آمد زمین و زمان، غوغا به پا شد 
      توکه دمیدی از روح خود در کالبد من 
      و احسنت الخلایق گفتی از خلقت من 
      مگردان مرا دور گردون بی انتها 
      نخواهم بزرگی نخوانم از این ادعا 
      و بازم بخوان این سخن چیره کن 
      زمین و زمان را به آن خیره کن 
      زمین را اگر خلق کردی سند از کجاست 
      مرا گو که بنچاق کل ثریا کجاست
      مرا آزاد کن ز این قفس همراهیم کن 
      بده بال رهایی پر از آگاهی ام کن 
      چنان آنکه فرمود مرد بلخی به شعر 
      که مرغم نباشم از این خاک وگل 
      ز وصف صد صفت گشتن بلا دیده ام 
      ز شاهی و بزرگی خزان دیده ام 
      خجل از گذر در گذشت از زمان دیده‌ام 
      و وای ز روزی که خوانی ز عشق گله را 
      هر آنکس در این گله باشد نگوید چرا
      و‌یادی‌زشیخ اجل مرد شیرین سخن 
      ندارند ستوران خبر از جهانی دگر
      بخوان و بساز،ساز این چاره شو 
      قرار دل بیقرار من دیوانه شو.
       
      ۲
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      نرگس زند (آرامش)
      ۷ روز پیش
      درود وعرض ارادت خندانک
      موفق وپیروز باشید خندانک
      محسن گودرزی
      ۷ روز پیش
      درود بر شما بانوی آرامش.
      سپاس فراوان از شما بانوی بزرگوار.

      مرتضی میرزادوست
      ۶ روز پیش
      سلام و عرض ادب جناب گودرزی گرامی خندانک
      درود بر شما
      نویسا و موفق باشید
      خندانک خندانک
      محسن گودرزی
      محسن گودرزی
      ۶ روز پیش
      درود و سپاس از لطف و حضور شما بزرگوار.
      پایدار و پیروز باشید.
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      شاهزاده خانوم

      این جنگ تن به تن این خاک مرده رو وطن نمیکنه ااا همسنگر منی کاری که میکنی دشمن نمیکنه ااا من خسته ام ازت شکسته ام ازت ااا این حرف آخره ااا میگی دوسم داری این دوست دارمت از فُش بدتره
      سیده نسترن طالب زاده

      بر تپه های گرجستان تاریکی شب مینشیند ااا اراگویا خروشانست ااا دل من ااا اندوهگینست و رهااااا و غمم روشن ااا چرا که به تو نخواهم رسید ااا از پوشکین مقلب به سعدی جوان روسیهاااا
      ساسان نجفی(سراب)

      دنیای من همه عشق و عاشقی و میِ ناب اا مرا حال خوشی است زِ نیستی و سراب اا سراب
      زهرا حکیمی بافقی (الهه‌ی احساس)

      لابلای متن قبلی یک حرف چون اضافه تایپ شد اصلاح می شود اا یعنی سفله چون به هنر با کسی برنیاید به خبثش در پوستین افتد
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

      نگاهی به حکمت چهل و شش گلستان سعدی اا بی هنران هنرمند را نتوانند که ببینند همچنان که سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند یعنی چون سفله چون به هنر با کسی برنیاید به خبثش در پوستین افتد اا کند هر آینه غیبت حسود کوته دست اا که در مقابله گنگش بود زبان مقال

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1