سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 3 فروردين 1404
  • عيد نوروز
24 رمضان 1446
    Sunday 23 Mar 2025
    • روز جهاني هواشناسي

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

    يکشنبه ۳ فروردين

    جمعه بازار

    شعری از

    علی اصغر رضایی مقدم(کاروان )

    از دفتر نجواهای تنهایی نوع شعر نیمائی

    ارسال شده در تاریخ حدود ۱ ماه پیش شماره ثبت ۱۳۶۰۳۸
      بازدید : ۲۴   |    نظرات : ۱

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر علی اصغر رضایی مقدم(کاروان )
    آخرین اشعار ناب علی اصغر رضایی مقدم(کاروان )

    "جمعه بازار است
    سفره ها چشمِ به نانِ گذرآلودِ زمان، گسترده
    چشمه ی حنجره ها در طلب آب روان، تب کرده
    سفره داران همه فریادگرِ نانِ گِره خورده به جان
    کوزه گردان، به لب آب روان، سرگردان
    شب سرایان همگی در طلب نغمه ی نور
    کودکی در پی هر رهگذری
    پی نان،کاسب تبدارِ تنوری تبدار
    کاسبان ِ آیین...
    همه بر منبر ابلیس زمان
    همه در قامت محراب، به دنبال نشانِ یزدان.
    سفره ها در دل بازارچه، پر نام و نشان
    و پر از حال و هوای گذری در پی نان
    سفره ای گوشه ی بازار اما-
    هست خالی تر از احوال زمان
    خالی از هر چه در این بازار است
    خالی از نور و تهی از لبخند
    خالی از زمزمه و غرق سکوت
    خالی از نغمه قوت
    و به پهنای فروش شَرَفی، گسترده
    و زنی غمزده در آتش فریادگران
    همنوا با غم خاکستر حراجگران
    گرم فریاد زمان؛
    بشتابید که حرّاجگر کالبدی از شَرَفم
    آی مردم! به حراج شَرَفم بشتابید
    شرَفَم تکه ی نانی است سزاوار غمِ گشنگی فرزندم
    بشتابید، بهای شرَفم...
    شده هم قیمتِ جانِ لب گورِ مَردَم..
    شده هم قیمتِ گرمای وجود سردم
    آی مردم!بشتابید
    شَرَفم از کف رفت
    شرف من دیریست
    شده محتاج  گدا
    شرف من دیریست
    شده بازار خطیب و ملا
    شرف من آنروز...
    که برای گذر زندگیم
    شدم ابزارِ هوسبازی شیخ، از کف رفت
    ‌شرف من آنروز
    که بساط مردان
    سوخت در آتش نااهل وطن، از کف رفت
    شرف من آنروز
    که دلِ قامتِ خورشید شکست از کف رفت
    شرف من آنروز...
    که شدم کشته ی نااهلی شب، از کف رفت
    شَرَفَم از آن روز...
    که شدم در پیِ فحشای کَسان
    بهرِ یک تکه ی نان، از کف رفت
    بشتابید که مَردِ وطنم از کف رفت
    بشتابید که در جمعه ی بازار کَسان
    کَس و کارِ  وطنِ بی کفنم از کف رفت
    قدرت و اوج شکوه وطنم از کف رفت
    وطن بی کفنم از کف رفت
    شَرَف بی وطنم از کف رفت"
    ۲
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    ۲ هفته پیش
    درود بزرگوار
    اجتماعی زیبا و پر معنی است خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1