دلخوشیم

دشمن میان خانه است و ما به سازش دلخوشیم
در زیر تیغ خنجریم و بر نوازش دلخوشیم
کک در میان جانمان می لولد اما ما فقط
آن جایمان میخارد و تنها به خارش دلخوشیم
شهریست پر معشوقه و دلبر چنین شهری ولی
ماها به حوریهای جنت در گزارش دلخوشیم 
مست از شراب ناب شیراز است فقیه شهر و ما...
تنها به دیدارِ فقط یک دانه کشمش دلخوشیم
دلمرده ایم از سجده ها و روضه ها و غم ولی
ما در کنار زنده دلها در نیایش دلخوشیم
لب بسته و خاموش در کنج قفس زندان شدیم
اما به یاری هزاران گرگ سرکش دلخوشیم
راه نفس را بسته اند و بی نفس هر روز و شب
تنها به راه یک نفس کش از هواکش دلخوشیم