نافذ:
ازچه پرسم تا دهی بر من جواب
چون بخواهم میشود آن مستجاب
گاهی اما سخت میگیرد دلم
گرچه میدانم تو هستی یاورم
خسته گاهی میشوم با این همه
از پیامد ها و کار و دغدغه
هرچه پیشامد نیامد چونکه خوش
شاید آید روزگاری از سروش
کار خیر از هر دعایی برتر است
نیکی از هرکار دیگر بهتر است
کار امروزت به فردا ها مکش
حال را در خود نسوزان و مکش
از خدا خواه آنچه میخواهد دلت
جز خدا نبود گشاید مشکلت
هرچه را بر هرکه خواهد میدهد
شکر باید گفت گیرد یا دهد
درهمه احوال چون خود یار ماست
مالک شادی و هم غمخوار ماست
پس توکل میکنم برخالقم
آن دهد بر من که بر آن لایقم
چون مرا در صور انسان خلق کرد
پس مرا در بهترینها غرق کرد
کاش و ایکاش و دگرها را چه سود
که بر آسود از غم بود و نبود
بازی چرخ فلک بیهوده نیست
هیچکس آگاه و بی آلوده نیست
هر کسی در دست میگیرد امور
دیگران را میدهد بازی به زور
جلد میگیرد به خوبی از بدی
میکند آراسته بد را بسی
حکم را تزویر صادر میکند
حق را بسیار نادر میکند
مانده ام در بازی این رسم ها
چیست میزان بر سر این سهم ها
عمر سر کردیم پای آرزو
غافل ازآماجها بی گفتگو
در پس طوفان زپا افتادیم
باختیم و ساختیم و ماندیم
کاش جای آرزو ما خویش را
درک میکردیم پیشاپیش را
غرق میگشتیم در کنه وجود
می ستودیم آنچه هم بود و نبود
گرچه بیرون و درون همسایه اند
لیک در معنی دو تا بیگانه اند
چون یکی را هست تلوین در نهاد
دیگری را سعی بر تمکین نماد
آب یک شور است و اب دیگری
هست شیرین و دو یک جا ننگری
سالک هر دو بود چون ضد هم
ضد با ضدش عیان گردد نه کم
علم معلومات و مجهولات خوان
تا شود علم دو ضد بر تو عیان
سازگاران مخالفها نگر
رو شود تا روی هر افسونگر
هرکه با ترکیب خود دارد رواج
میکند هر درد را دمنفعت باشد گذشتن زانکه هست
شرط اثبات است نفی هرچه هست
نیست جز حق آنچه میگنجد به وقت
قلبت از معاینه گیرد رقترمان علاج
عشق با سوداگری را فرق هست
راغب آندو زهمدیگر گسست
نیکی از هرکار دیگر بهتر است
درود برشما جناب دبیر عزیز