پروردگارا
به من بیاموز دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند ، گریه کنم برای کسانی
که هیچگاه غم من را نخوردند ، لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم
ننواخنتند و عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند. .
یارب بسوخت جان من اندرشرارعشق
پشتم شکست همچو دلم در قرار عشق
سوزم زآه درونم چو مرغ حق
درسایه های شبنم اشگم به نای عشق
نالم چوبلبل وحشی زنیش گل
از قلب بی ترحم معشوقه وکار عشق
معشوق من چو صراحی به سیر ناز
عاشق بخون نشسته در آن رهگذار عشق
از خیمه شبم بکش این دامنت زفریب
تا نوشد آسمان من از خوشگوار عشق
خورشید اسمان که ببارد فروغ مهر
بر من کشیده ستیقش زخار عشق
منعم مکن که نرفتم به خود سری
نوشیده قلب من از جوی بار عشق
هر نیمه شب زتمناو اشگ وآه
جام دلم شده خون از گدار عشق
سیلی مزن به گونه گل من نسیم سحر
پروده است روی گل اندر بهار عشق
منعم کردی که نرفتم به خودسری
تیری نشست بر دلم از لاله زار عشق
بشکن قلم که میانش بریده باد
آن جریده ای که من هستم سوارعشق
قلبم پیاله خون شد چو لعل یار
زان رو که باخت زادخوداندر قمارعشق
بیدل باده فروشی مکن که زلف یار
زروز ازل کشیده دلت را به دار عشق