ای بغض شده در سرنوشت
نام تو گلوگیر پرنده هاست
نام تو
وصل به خون کشیده ی آغوش درد است
ای رازت شبیه شکوه((شَکوه ی)) سپیده ها
ای اندیشه بی حوصله ی روزگار
گاهی هوای اتاق من
گور مردی کور است
که هرروز به خاکسپاری پرنده ها
بغضش را تکان می داد
هوای اتاق من
ذهنی در سرزنش خود گیر کرده
مدام در تصمیم حضور تو
حسرت دقایق را ،ساعت ها بی تفاوت
به سمت پرنده های کتک خورده
سرشار از خشم درختان می کرد
ای پیچیده در ذهن خود فریب
چه کسی همدل آشفتگی پرنده ها خواهد بود ؟
پرخاشگرانه وناپخته
گاهی از حواس خود خارج می شوی
شبیه شکوفه
شعر را بر تن ابرها می کنی
از تکرار حماسه ها
دوباره جنین ها سقط می شوند
ای شیفته ی زلال قطره ها
پرنده باور آتش گرفته ی توست
کجای چشم
پرنده ها مقابل خشم درختان زندگی می کنند ؟
در مانده و به اندازه کافی
چه کسی رنجش را
از برزخ باران ها بیرون خواهد کرد ؟
دغدغه جای تصمیم کدام نگاه تو بود؟
ای بیرون رانده از واکنش تهدید اتاق من
پرنده هجوم استعداد حسرت هاست
نا امید
مقابل آرزوی چه کسی حذف خواهی شد ؟
نا امید
بودنت غم عمیق آغوش فرصت هاست
نا امید .........
تقدیم به واکنش تقسیم شده ی خشم درختان
با احترام محمدرضا آزادبخت
شاعر گرامی
درود..درود
عالی سرودی بود