دوشنبه ۸ بهمن
کهنه شعری از حمید شیخی
از دفتر کما نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۵۴۳۸
بازدید : ۲۱ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب حمید شیخی
|
با بد و بیراه و ترس و چند قلم داد و هوار
چشم من وا میشود در خلوتی دیوانه وار
فکرِ قرض و وام و تنگدستی و اوضاع خراب
روزهایم را سیاه کرده شب ام را زهر مار
استخاره ، فال و رمالی و جادو جمبل هم
کرده جسمم را پریشان روح من را بیقرار
از چه گویم قسمت است این خاری و درجازنی
میکشد کارم ز ماتم تا به حد انفجار
خوب باشی خوب می راند خداوند ات تو را
غصه ی نان چون خری هر روز بر کول ات سوار
شمر هم بر حال و روزم گریه زاری میکند
باز شیطان هم شکارم میکند وقت شکار
اسم می آرم فلانی را چرا با قلب سنگ
جای قلب پاک من دادی تو نعمتها هزار
درد میگیرد دلم از بار سنگینِ نیاز
زندگیِ من که بیند زندگیها نو نوار
شاد رفت و غصه دار هم رفت و مست و بیخیال
چای مینوشم ولی با طعم تلخِ انتظار
وقتِ خواب است و دگر صبحی نبینم ای خدا
اینچنین بی آبرو و کهنه و بی اعتبار
نیست کافر در دل و جانم که انسان رخنه کرد
در ستیزم با تنی عریان و تیغِ صد سوار
پرسش و پاسخ اگر کارِ نکیر و منکر است
بغض و درد من بماند در گلویشان یادگار
کارِ درمان را به نااهلان اگر داده ست خدا
پس تحمل باید اش کفر از منه تحتِ فشار
سالهای سال در انبوهِ جهل و ظلم و جعل
برگریزان بس وداع کردیم با عکس بهار
خاص ما بودیم و بدخواهان ولی در نقشِ عام
کی کند عاقل عقابی با حقارت غارغار
باد و باران کوچه های خیس و تنهایی و غم
یا که ما خوابیم یا دیگر خدای روزگار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود برشما
شعری زیباوتامل برانگیز خواندم
یاما خوابیم یاخدا
ان شاالله که درست بشه