رهایی از منیت.خودشناسی
زن لاف توازمن ومن، هربار مى گويی سخن
اندر مقام من و من، درخواب شودرخواب شو
خودکن جدا از من ومن در راه حق بیتاب شو
سرمست در من ومنی هوشیارشوهوشیارشو
پرهیز از منیت
این ابیات از نوع اشعار فلسفی وانسان شناسی وروانشناسی هستند که به تبیین مفاهیم عمیق تصوف و راههای رسیدن به حقیقت و معرفت الهی میپردازند. در ادامه، سعی میکنم که با گسترش این مفاهیم و ارائه توضیحات بیشتر، عمق بیشتری از این اشعار را برایتان روشن کنم.
1. "زن لاف توازمن ومن، هربار مى گويی سخن"
در این مصرع، «لاف» به معنای ادعا و سخنان بیپایه است. در دنیای عرفان وبامعرفت ها، یکی از موانع بزرگ برای رسیدن به حقیقت، «منیت» و «خودخواهی» است. زمانی که انسان درگیر «من» میشود، خود را مرکز جهان میبیند و تمام توجهش به خود و خواستههایش معطوف میشود. در این حالت، او هیچگاه نمیتواند به حقیقت مطلق پی ببرد و همیشه در دنیای محدود خود گرفتار است.
این مصرع اشاره به این دارد که فرد در حالی که از حقیقت غافل است، در حال اظهار نظر و صحبت در مورد خود و موقعیتش است، بیآنکه از عمق معنا و حقیقت برخوردار باشد. حرفهای او، تنها لاف و ادعاهایی است که از درک واقعی زندگی و هستی دور است. در عرفان، برای رهایی از این حالت، لازم است که انسان از خودِ محدود و ظاهریاش عبور کند و به «منِ حقیقی» برسد که همان وجود الهی و بیمنیت وبامعرقت است.
2. "اندر مقام من و من، درخواب شودرخواب شو"
در این بخش، شعر اشاره به وضعیت «غفلت» دارد. در عرفان، «من» یا «نفس (ego) به عنوان یک حجاب میان انسان و حقیقت شناخته میشود. انسان وقتی درگیر این «من» است، در خواب است، خواب غفلت از حقیقت. درواقع، او از واقعیتهای عمیقتر و معنوی و معرفت آگاهی ندارد و خود را در لذتهای دنیوی و منافع شخصی غرق کرده است.
وقتی انسان به منیتهای خود چسبیده است، در حقیقت در خواب است. خواب در اصطلاح عرفانی به معنای غفلت از خداوند و حقیقت است. هنگامی که فرد در خواب است، قادر به دیدن واقعیتهای جهان نیست. در اینجا شعر به او توصیه میکند که اگر در «من» و «منیت» غرق شده است، بهتر است که در خواب بماند، چرا که این «خواب» خود گویای حالتی است که او از حقیقت و درک معرفت فاصله دارد. در این صورت، تا زمانی که انسان در «من» خود باقی بماند، قادر به رسیدن به آگاهی و بیداری معنوی نخواهد بود.
3.خودکن جدا از من ومن در راه حق بیتاب شو"
این بیت یکی از مهمترین بخشهای شعر است، زیرا به راه حل و توصیهای برای رهایی از منیت و رسیدن به حقیقت اشاره دارد. «خود» به معنای «نفس» یا «من» است و «من» همان هویت فردی است که در بسیاری از مکتبهای عرفانی و اجتماعی به عنوان مانع بزرگ برای رسیدن به حقیقت شناخته میشود.
شعر میگوید که اگر میخواهی به حقیقت و راه معرفت دست یابی، باید از «من» خود جدا شوی. «من» به عنوان یک هویت فردی و محدود، باید کنار گذاشته شود تا انسان بتواند به حقیقت مطلق که همان خداوند است دست یابد. جدا شدن از «من» به معنای رهایی از تعلقات، خواستهها، غرورها و تمام تعصبات فردی است که انسان را از حقیقت دور میکند.
«بیتابی» در اینجا اشاره به شوق و اشتیاق انسان به خداوند و حقیقت دارد. انسان زمانی که از «من» خود جدا میشود، به یک نوع بیتابی و تشنگی به حقیقت میافتد. این بیتابی به معنای تلاش و تلاش بیوقفه برای رسیدن به حقیقت است. در واقع، انسان باید در راه حقیقت در تلاش باشد و برای یافتن آن، بیتاب و مشتاق باشد.
4."سرمست در من ومنی هوشیار شوهوشیارشو"
در این بیت، شعر از سرمستی و مستی «من» سخن میگوید. «من» در اینجا به معنای خودخواهی و تعلقات دنیوی است که فرد را در چنبره خود گرفتار میکند. انسان در این حالت احساس میکند که در بالاترین درجه لذت و خوشبختی است، اما در واقع، او در سرمستیای قرار دارد که او را از حقیقت دور میکند.
سرمستی در این بیت، نماد غرق شدن در «من» و هویت فردی است که فرد را از هوشیاری و آگاهی واقعی دور میکند. به عبارت دیگر، زمانی که انسان درگیر خود و خواستههایش است، به نوعی در مستی به سر میبرد و این مستی مانع از درک درست واقعیتها میشود.
شعر به مخاطب خود هشدار میدهد که در این حالت سرمستی، باید هوشیار شود. «هوشیاری» در عرفان ومعرفت به معنای بیداری و آگاهی از حقیقت است. انسان باید از این مستی خودخواهی رهایی یابد و به آگاهی از خود و حقیقت دست یابد. در این راستا، هوشیاری به معنای آگاهی از خداوند و هستی است.
نتیجهگیری:
این اشعار دعوتی است به سوی خودشناسی و رهایی از منیت و خودخواهیهای دنیوی. در دنیای بامعرفت ها، «من» به عنوان مانعی بزرگ برای رسیدن به حقیقت و معرفت الهی شناخته میشود. در این اشعاراز انسان میخواهد که از دنیای محدود خود بگذرد و در جستجوی حقیقتی بزرگتر و فراتر از «من» خود باشد. رهایی از «من» و ورود به مرحلهای از «هوشیاری» و «بیداری» تنها راه رسیدن به حقیقت و آگاهی حقیقی است.
پس بامعرفت باش
محمدباقر انصاری دزفولی