بنام ابر حيات ابر زندگي رویش
بنام آتش و خاک، زندگانی آسایش
فروغ موج و تکلم بصیرت باران
نيايش قطرات و سپیدی ایمان
بیاد باد که ارام میوزد در دشت
به رقص شاد هزاران شکوفه در گلگشت
طلوع صبح امید و اشارت سبز
حلول عشق و ستایش طراوت سبز
عنایت ابدی داستان پیغمبر
سرود سرمدی و صرف نازی دلبر
به هر طریق که باشد گذار وگذر
خلاصه میگذرد هر چه باد ثمر
از آنچه بود و بباید گذشت مجبورا
به آنچه حاصل یک عمر راست تقدیرا
چه حکم ورزی آید از عنوان و هر الگو
که شادی وغم هست چون دوقلو
نظارهگر شو که این داستان و روند
ادامه دارد عجب نیست چون ترفند
بهوش اگرت بر رسالتی خرسند
در این گذر گهت ای راغب فرزند
به هر طراز پیرهنی خويش مفروش
به سیب اگرچه بود نقشه ها منقوش
دمی که برقرار بود بر سپیده دمان
میسر است بر او اتفاق باشد امان
زهرچه اکتساب نیک فر است
بکام باد که سحر سحر است
به استواری دلداده همایونی
تمسکی به عشق های افلاطونی
هزار باد و هزار است تمکین را
فراز سرو بود گرچه تاج سیمین را
به بهجت و جلالتش ارزد سکينه دیدار
هزار و یک شبش آید طريقه گفتار
درخشش گوهری تابناک و افروزان
نگنجدش به علم مختصر انسان
حکایت یقین و گمان است لیکن هیچ
چو نور ظلمتی که بود در مقام ممکن هیچ
به جان که بجان آفرین خود لبیک
بگوید، عاقبت بود عافییت نزدیک
خمار گونه به واپسین لحظه سخت مگیر
فقط ببین و بگو چونکه نیست نفیر
۱۴۰۳،۰۹،۰۹