سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        بی خانمان...

        شعری از

        سیمین حسین نژاد

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۹ ۲۲:۳۴ شماره ثبت ۱۳۴۱
          بازدید : ۲۷۹۵   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سیمین حسین نژاد

         

         

         

         

        شبی سرد و زمستانی گذر کردم  من از راهی...

         

         

         

                            بدیدم کودکی غمگین کشد هردم زدل آهی....

         

         

         

        جلو رفتم ...

         

         

         

        به آغوشش کشیدم...

         

         

         

        چند وقتی را پیاپی هی نفس میزد...

         

         

         

        عجب بغضی به دل دارد...

         

         

         

        نگاهش خسته از آزار این مردم...

         

         

         

        پیاپی گریه میکرد و به دل از غصه اش می گفت...

         

         

         

        آری دخترک بی خانمان بود و سخن از گریه ها ی بی امان و از تب شبهای پر وحشت ،درون سینه ا ی کوچک که هردم از نگاه عابران دون و دد می آمد و تنها پناه امن او یک کوچه ی باریک و تاریکی  که هر دم انتهایش را به بن بستی رسد می گفت ...

         

         

         

        .............................................................

         

         

         

        آری او رفت و دگر باره...

         

         

         

        سکوتی کردم

         

         

         

        و  وضوء ساختم از چشمه ی پر آب نگاه

         

         

         

        و نمازی خواندم ،تا خود صبح پگاه...

         

         

         

        منه خوش باور مست....آرزویی کردم

         

         

         

        که در این قرن سکوت...

         

         

         

        محبت بشود اسوی هر خلق خدا....

         

         

         

        که محبت بشود آیینه ی چشم و نگاه...

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7