تلخی

تلخی نکن ای  بی خبر از عشق از عشق چه دانی
دوری زجنون بی هنر از عشق از عشق چه دانی
یک‌ لحظه جنون را به بغل تو نگرفتی
عاشق نشدی بی ثمر از عشق از عشق چه دانی
تکفیر کنی باده و میخانه و مستی
عمرت به فنا ، در گذر از عشق از عشق چه دانی
از آنِ نگه،محو شدن،شوق و تماشا
ترسو دلی و بی خطر از عشق از عشق چه دانی
کی منتقد از حال طریق و طلب و وَجد
ناخوانده نگه بی اَثر از عشق از عشق چه دانی
رو تشنگی آموز که این سیر ثواب است
رسوا نشوی  در نظر ازعشق از عشق چه دانی
یغما شو و غارت به چپاول بده جان را
عیار،نه ای، بی ظفر از عشق از عشق چه دانی
مشتاق جنون باک ندارد زبیابان
کعبه خودِ دل، بی نظر از عشق از عشق چه دانی
یوسف که شوی رحم نمایی به زلیخا
گر تلخی و دور از شکر عشق از عشق چه دانی

#حسین گودرزی"تشنه"

۱۴۰۳/۰۹/۰۸