سه شنبه ۲۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب مهدی قاسمی م
|
حرف [ با]
.
حرفِ [ با ] را هنوز کم دارم،
لحنِ اندک، ولی فراوان است
از تِرکهایِ خانه فهمیدم،
فتوسنتز، کفِ خیابان است
.
از بهتکمیلِ کوچه پیوستن
آتشی را به خانه برگردان!
منقبض میشدم که فهمیدم
این حوالی هوایِ باران است
.
شبِ سردی به انضمام فروغ
پَرت میشُد به بطن خاطرهها
حسرت یک دریچه تا کوچه
حسِ مطلوبِ سطر عصیان است
.
این که باروتِ شعرِ من نم داشت
این تپانچه که نیتِ من داشت
هی چِکاند و چِکاند و باور داشت
خودنویسی برای امکان است
.
ساکن باغ توت میدانست
آسمان بال و پر نمیخواهد
زندگی را شفیره بر تن کن
آسمان خون بهای آبان است
.
شعر؛ مهدی قاسمی.م
|
نقدها و نظرات
|
درود و ارادت سپاس از شما بزرگوار🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت سپاس از شما بزرگوار🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت سپاس از شما بزرگوار🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت سپاس از شما بزرگوار🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت سپاس از شما بزرگوار🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت سپاس از شما بزرگوار🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت سپاس از شما بزرگوار🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت سپاس از شما بزرگوار🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت سپاس از شما بزرگوار🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت سپاس از شما بزرگوار🙏🙏🙏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بر شما
شاد باشید