سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        کاش آن شب زمان می ماند

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۳۹۳۹
          بازدید : ۱۸   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

        به رسم ادب هر شب اینجا برایت
        کماکان کمی ، شعر تر می نویسم
        هنوز آن شب سرد و برفی نرفته؛
        کنار از دلِ خاطرات نَفیسم......


        کمی شعله را بیشتر می کنم تا ؛
        ببینم که چشمان آرامت آن شب
        مرا بی صدا تا دل زندگی برد
        دلم باز بی تاب رویت شد از تب


        تمام وجودت مرا تازه می کرد
        سرم با دلم غرق این گفتگو بود
        چرا آمده این همه راه را ، او !....
        نشستن کنارت به دل آرزو بود


        تو سرمای دی را به جانت خریدی
        برای فقط لحظه ای دیدن من
        هنوزم نمی دانم آن شب تو بودی؟
        و یا یک دلِ رانده از مسلخ تن


        نگاهم به چشمانت افتاد و گویی
        که دستت دو دستِ مرا لمس میکرد
        به روی لبت رفت سیگار و آتش
        به کلّ وجودم زدی آتش ای مرد!


        شبی سرد و برفی و لمس خیالت
        من از آن تراس و تو لب را به دندان
        اشاره نمودی که سرد است اینجا
        نلرزد تنِ تو ، عروس زمستان !


        دلم گرم از آتش و هُرم قلبت
        بخار از دهان پشت آن کامِ سیگار
        نگاهت پر از حرف و میخِ نگاهم
        مرا کشت آن شب نگاهت به تکرار !


        تپش های قلبم مرا داغ می کرد
        مگر در تنور نگاهت چه دیدم
        که از پشت گوشی زمان خواب میرفت؛
        شبت را به حرف و درازا کشیدم


        از آن ارتفاع و از آن فاصله تا ؛
        نفس های ما ، سینه سینه نفس بود
        دو چشمان تو آیه ی استجابت
        پر از واژگانی به دور از هوس بود


        به اِصرار برقِ نگاهت خودم را ؛
        کشیدم عقب از تنِ سردِ ایوان
        همان شب زدی ریشه در تار و پودم
        همان شب شدی شاهدِ مرگ این جان


        تو در قلب کوچه وَ من پشت شیشه
        در آن برفِ یکرنگ و آرام و زیبا
        که هر دانه اش سهم رویای من بود
        کشیدم به سمتِ تو پای تمنّا


        دو چشمان روشن پر از حرف ها بود
        نجیب و پر از التهابی که میداد؛
        امیدی عجین با هزار استعاره
        و قلبم از این فاصله داشت فریاد


        تو با پای خود آمدی تا ببینی؛
        کسی را که با دردهایت عجین است
        شنیدی تو هم دردهای دلش را
        و عشقی که از سمت تو در کمین است


        رسیدی به اوج پرستش نشستی ؛
        تو از عشق گفتی و من در تو مُردم
        من از بی کسی ها و تنهاییِ خود
        تو کوهی شدی من غمت باز خوردم


        تو با کاسه ی صبرِ من سر کشیدی
        هر آنچه مرا از تو میداد آزار
        تو بودی و بودم ، نبودی و بودم
        تو رفتی و ماندم وَ مُردم چه بسیار


        من از وصل گفتم تو ترسیده بودی
        دل از تو نکندم ، تو پایت بریدی !
        هنوز از تو خواهم نوشت از سکوتم
        تو اما به آنچه نباید رسیدی


        که بودی غریبه؟ که دیوانه کردی
        مرا با همه غربت بی حسابم
        گرفتی و سوزاندی احساس پاکم
        مگر من چه کردم که این شد جوابم


        زمان کاش آن شب همان لحظه می ماند
        همان لحظه ی بی قرار بهشتی
        و آن برف زیبا نیامد پس از آن
        تو از "پونه" رنگ و لعابش گرفتی



        افسانه_احمدی_پونه

        ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        ساسان نجفی(سراب)

        ،

        شهرام بذلی

        ،

        سیده نسترن طالب زاده

        نقدها و نظرات
        ساسان نجفی(سراب)
        ۲ ساعت پیش
        درود بر پونه بانوی شعر ناب..
        زیباااست..
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        شهرام بذلی
        ۵۶ دقیقه پیش
        درود بر پونه بانوی مهر اندیش سرزمین ناب
        بسیار زیباست
        موفق باشید
        سیده نسترن طالب زاده
        ۳۱ دقیقه پیش
        درودتان استادبانوی جان
        ادیب توانا، زیبا و بسیار بسیار زیبا
        بهره و لذت فراوان بردم
        کلک زرینتان سوافشان
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3