باز دل تنگ تو شد کاش خدا رحم کند؛
وقت باریدن اشکم ، نم باران بزند
باز در پرسه خیابانِ دلت ، دربدرم !
زیرِ باران غزل ، چترِ صدایت ببرم
شیشهٔ بغضِ پریشان به گلو می شکند
تا که از کوهِ غمت ، تکّه ی جانم بکَند
گریه ام کاش صدایش به رقیبم نرسد
قهر و دوریِ تو هم کاش ، درازا نکشد
برگ ریزان دلم بود که می رفتی و من!
ریختم اشک جداییِ تو را ، بر دامن
پهن کردم وسط کوچه ، ببندم گذرت
مرثیه خوانِ غزل را که بیفتد ز سرت ؛
رفتن و ترکِ من و ، خانه تنهاییِ دل !
تا که شاهد نشوم بر شبِ رسواییِ دل
قلبم از سنگ نشد ، بعد تو و رفتنِ تو
لحظه ی کوچِ نگاه و چمدان بستن تو
مثلِ دیوانه در این شهر به دنبال توام
مضطرب ، دل نگرانِ تو و احوالِ توام
من هنوز از بُنِ جانت به تو نزدیک ترم
از همین فاصله با عشق تو را می نگرم
شاخه ی پیچک احساس مرا دست نزن
کورسویی هم اگر مانده به بن بست نزن
یادِ مستی و غزلخوانی و بیداری و شب
ساغر و ساقی و پاییز و جنون و من و تب
یادت آور که چه شب های عزیزی تو و من
تنگ آغوش هم از عشق و وفا بود ، سخن
ثانیه ثانیه احوال تو را ، شعر شدم
گفتی اشعار و غزل های تو را من بلدم
آسیابِ غزلت ، چرخش هر انجمن است
مصرع چَشم و هجاهای تو دندان شکن است
سینه در جوشش اشعار جدید است بیا
خسته از شعر شدن از تو بعید است بیا
شانه در پیچ و خمِ کوچه ی یادت نرود
بی تو دستم وسطِ بقچه ی عادت نرود
دستم از پنچره ی باغ نگاهت شده دور
چشمم از بس که نزد پلک به راهت شده کور
نگذر از آن همه شیدایی و دیوانگی ات !
آن همه عشق که بود از تب پروانگی ات
از همین فاصله برگرد و ببین حالِ مرا
قهوه ای تلخ گشاید ، گره ی فالِ مـرا
ریسه بر ریشه ی امیدِ دلت می بندم
بر تپش های بلند دل خود می خندم
باز کن سمتِ دو چشمم درِ دروازه ی عشق
گره ای کور بزن ، رشته ی شیرازه ی عشق
گوشهٔ باغچه ، "گلپونه" نگاهش به در است
مدّتی هست که از حال دلت بی خبر است
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
متفاوت