مصرع اول این شعر متعلق به بانو ماهور زائر میری می باشد
کدامین مصرعِ شعرم ، کدام شه بیتِ تاریکم
کدامین روحِ تنهایی ، گناهِ لمسِ پاییزم
عروسِ شهرِ تنهایی که جز باران پناهش نیست
نمیداند که در قلبش نشسته روحِ پاییزم
خیالِ بوسه یِ باران به گندمزارِ موهایت
نوازش هایِ روحِ من در این شعرهایِ بارانیست
نمیدانی که گم گشته دلی در حسرتِ مویت
هراسانست دلتنگت در این راهی که بارانیست
ای ریشه در جنون ، تنت ، بهارِ سبزِ زندگی
تعمیدِ بارانی ، لبت ، رویایِ لمسِ زندگی
روحِ خدا بر دامنِ گم گشتگی هایم نشست
او یک خیال بود و غمت ، بخشید او را زندگی
دامن به رقص آور در این سماعِ مرگ و خون و شعر
برقص هبوطِ سایه در شبْ شعله هایِ انتظار
به نامِ خود بخوان مرا تا مرزها ویران شوند
قلبی ندارد طاقتِ پژواکِ مرگِ انتظار
انکار میکردم تو را در این هجومِ خاطره
دوزخ دوباره جان گرفت از عشقِ شیطانِ لبت
پردیسِ دامانِ تو در این شعله هایِ بی قرار
از نو بهشتی ساختست به وسعتِ مرزِ تنت