يکشنبه ۴ آذر
باد برد شعری از سعید یوسفی
از دفتر دفتر اول نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ حدود ۱ ماه پیش شماره ثبت ۱۳۳۳۵۴
بازدید : ۳۰ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب سعید یوسفی
|
گر چه دشوار است اما زخمها را میشود از یاد برد
می شود وقتی که میپرسند از غمها بگویی باد برد
میتوان با دستهای پینه بسته از حریر و ترمه گفت
میشود خود را به زیر غلتکی از یاوههای شاد برد
در زمستانی که سرما میگدازد اقتدار سنگ را
میتوان دم برنیاورد و به جایش آبرو را داد برد
گاهی از تکرارها هم خستهای از انتظارش بیشتر
مثل وقتی خواب شیرین لاجرم آرامش فرهاد برد
بیقراریهای فصلی خصلت دنیای عاشق پیشههاست
عشق اما با غم نان سردی از دی گرمی از مرداد برد
حاکمان مشغول حل مشکلات مردمان عاشقند
مردم اما ناسپاسانند و اصل و اسبشان افتاد برد
هر که اندیشید بیشک آدمی بیچاره و بازنده بود
آنکه پایش در رکاب و دستهایش بوی خون میداد، برد
«زندگی شاید همین باشد فریبی کوچک» اما ماندنی
عمرمان را جار و جنجالی عبث با وحشت و فریاد برد
(سعید نوشت)«زندگی شاید همین باشد فریبی کوچک» اما ماندنی
عمرمان را جار و جنجالی عبث با وحشت و فریاد برد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شعرتون قشنگع
درود بر شما
شاد باشید