بسم الله الرحمن الرحیم
عمری اجاره کرده غم از جانِ بی قرار
فردا ترین اتاقِ دلم را به انزجار
دردی میانِ خاطره ام سوت میکشد
مثلِ سَرَم که گُم شده در موجِ انفجار
آن سوی پنجره تبِ باران گرفته ام
شادی نَبسته در رَحِمِ جبرو اختیار
از بس مرور عطرِ تو را خواب دیده ام
مالیده اند رویِ تَنَم مُهرِ احتکار
از ناف تا دهانِ مرا سَر کشیده اند
گُردانِ کرکسان، به تمنای خاویار
دیروز های زندگی ام درد میکند
در جای جای کَر شده ی چشمِ روزگار
روباه بی صدا تَهِ خط را جویده است
در انزوای کوچه ی بن بستِ قار قار
گردن بزن توانِ نفس های خسته را
دیگر نمانده حادثه ای پشتِ انتظار
با من همین حوالی فردا قدم بزن
بر ماجرای عَقربه ها نیست اعتبار
مردی مُچاله میشود از بی پناهی اش
بوی انار میدهد آوارِ انتحار
شعری کنار شانه ی فندک الو گرفت
از ترس کَلّه پوکیِ کبریت بی بخار
شرمنده ام برای غزل های ناتمام
وقتی گلوله خورده قلم قبلِ انتشار
#سید_هادی_محمدی
بانام ویادخداوندبزرگ
ودرود بر شما استاد عزیزجناب دکترمحمدی
مثل همیشه غزلی پست مدرن و بسیار زیبا ازقلم خوبتان خواندم....
طبق معمول هم شعرتان بی نقص است و انتقادی بر ساختار یا مفهومش نیست....
🌼🔷️ اشعارشما همیشه سرشار ازآرایه های ادبی است ومثل کتاب درسی است پربار برای معرفی وشناخت بیشتریک شعر خوب و آموزش بهتر..
دوروز پیش هم در قسمت وبلاگها بخشی راشروع به آموزش دادن کردید که بسیارمفیدولازم بود وآن هم بحث آشنایی زدایی درشعراست که واقعا نیازبود که درموردش مفصل بحث شود
راستش می خواستم درهمان پست وبلاگتان چند جمله ای بنویسم اما بعداز انتشارشعرتان که خود یک نمونه ی ملموس وعینی عالی برای آموزش این مبحث است، تصمیم گرفتم در همین شعرتان به این بحث بیشتربپردازم بخصوص که برخی از ما در درک مفهوم آشنازدایی کلا دچاراشتباهیم ....
🌼🔷️بنابراین ابتدا کمی به معرفی وواکاوی بیتهای شعرشما می پردازم ودرهمین خلال هم درمورد آشنایی زادیی چند جمله ای خواهم نوشت.
شاعر درددل شاعرانه وعاشقانه ی زیبایش راباین بیت شروع می کند:
🌼♦️عمری اجاره کرده غم از جانِ بی قرار
فردا ترین اتاقِ دلم را به انزجار
وچه زیبا به غم شخصیت می بخشد آنجا که می گوید غم ازجان بی قرارم امیدوار ترین گوشه ویاهمان اتاق دلم را اجاره کرده جوری که دیگر ازهمه چیزوهمه کس بیزار شده ام
فرداترین اتاق دلم ترکیب جالب وبکری بود
هیچ وقت غم نمی تواند اتاقی اجاره کند در جان کسی ولی شاعرباخلق این تصویر آن راممکن کرده واین خیلی زیباست....
🌼♦️دربیت دوم :
دردی میانِ خاطره ام سوت میکشد
مثلِ سَرَم که گُم شده در موجِ انفجار
شاعر سوت کشیدن درد را درمیان خاطره
به سری تشبیه کرده که ازدرد دارد منفجر می شود
شاعر به درد وسر شخصیت بخشیده به زیبایی تمام وتصویر خوبی خلق کرده
🌼♦️دربیت سوم:
:
آن سوی پنجره تبِ باران گرفته ام
شادی نَبسته در رَحِمِ جبرو اختیار
تب باران گرفتن دراینجا منظور گریه کردن است
یعنی شاعر مثل مادری که تب شیرمی گیرد وپستانهایش پراز شیر می شود تمام وجودش اشک شده ودلش می خوهد ببارد
وچقدراین تصویر زیباست
همچنین به جبرو اختیار شخصیت بخشیده وآن راصاحب رحمی تصورکرده که هیچگاه آبستن شادی نشده و درواقع از زندگی سرنوشتی می گوید که همیشه باغم ودرد عجین بوده ..
مبحث آشنازدایی دراین بیت به زیبایی مشهوداست ...
🌼♦️دربیت چهارم:
از بس مرور عطرِ تو را خواب دیده ام
مالیده اند رویِ تَنَم مُهرِ احتکار
دیدن مکرر عطر یار درخواب
خیلی زیباست
شاعرمی گوید آنقدرعطر تورا درخواب دیده ام مهراحتکار برتنم زده اند
منظور اینکه همیشه خوابت رامی بینم ..
اینجا هم نمود آشنازدایی ملموس است
درحال عادی کسی نمی تواندعطر کسی را خواب ببیند اما شاعر درشعرش اینکار راکرده وبرخلاف معادلات معمول تصویری ساخته که مخاطب رادچارشگفتی می کند...
🌼♦️دربیت پنجم:
از ناف تا دهانِ مرا سَر کشیده اند
گُردانِ کرکسان، به تمنای خاویار
دراینجا گله دارد شاعر از کسانی که مثل کرکس به جانش افتاده اند
تمنای خاویار یعنی خواهش کردن برای بدست آوردن یک چیز ارزشمند ....
خاویارهمانطورکه می دانید بسیارگران است
اینجا هم شاعر برخلاف معادلات معمول یک تصویرزیباساخته که خوب هم نشسته دربیت نه تنها بی معنا نیست بلکه لذت کشفش مخاطب را غرق لذت می کند
🌼♦️دربیت ششم :
دیروز های زندگی ام درد میکند
در جای جای کَر شده ی چشمِ روزگار
دردکردن دیروز زندگی تصویری زیباست
به دیروز وزندگی شخصیت بخشیده
ودر مصراع دوم هم به روزگار شخصیت بخشیده
چشم دراصل کور میشود نه کر
چه حس آمیزی زیبایی است
آفرین
🌼♦️دربیت هفتم:
روباه بی صدا تَهِ خط را جویده است
در انزوای کوچه ی بن بستِ قار قار
شاعر دراین بیت هم بااستفاده ازآرایه ی زیبای تلمیح اشاره به داستان روباه و کلاغ کرده که درادبیات فارسی مشهوره
و روباه نماد فریبکاری است واین بیت هم اشاره به افراد فریبکار دارد......
وهمچنین تاپایان شعر درهربیت شاعر به زیبایی از آشنایی زدایی هم بهره برده
🌼♦️مثلا دربیت هشتم:
گردن بزن توانِ نفس های خسته را
دیگر نمانده حادثه ای پشتِ انتظار
گردن زدن نفس خیلی تصویرزیبایی است
درحالت معمول نمیشود نفس را گردن زد اما شاعر به زیبایی این تصویر راقابل قبول کرده
🌼♦️ویا دربیت نهم:
با من همین حوالی فردا قدم بزن
بر ماجرای عَقربه ها نیست اعتبار
ماجرای عقربه ها منظور گذر عمره شاعربه جای اینکه بگوید براین عمر کوتاه اعتباری نیست
می گوید بر ماجرای عقربه ها اعتباری نیست
قدم زدن درحوالی فردا هم بسیارزیباست
🌼♦️دربیت دهم:
مردی مُچاله میشود از بی پناهی اش
بوی انار میدهد آوارِ انتحار
بوی اناردادن آوارانتحار
هم تصویری دوراز ذهنه اما قابل قبول است
حالا چرا بوی انار
مردی از زوربی پناهی دست به خودکشی وخودزنی می زند وازآوار خودکشی اش بوی انار بلند می شود
این یعنی خلاقیت ....
🌼♦️بیت یازدهم
شعری کنار شانه ی فندک الو گرفت
از ترس کَلّه پوکیِ کبریت بی بخار
الو گرفتن یاهمان آتش گرفتن شعر کنارشانه ی فندک
یاکله پوکی کبریت بی بخار
تصاویری بکروجالبه
شاعر باشخصیت بخشیدن به فندک و کبریت
دوتصویر زیبا ساخته
آتش گرفتن شعر درواقع باعقل جوردرنمیاد اما شاعربا آشنا زدایی تصویری لذت بخش خلق کرده
🌼♦️ودربیت آخرهم:
شرمنده ام برای غزل های ناتمام
وقتی گلوله خورده قلم قبلِ انتشار
گلوله خوردن قلم قبل ازانتشار تصویری بسیارزیباست گرچه در ظاهر عقلانی نیست اما
غیرقابل قبول نیست درشعرواتفاقا بسیارهم زیباست
🧊🌼واما چندجمله ای درباره ی مبحث آشنایی زدایی هم داشتم
همانطورکه خود شما جناب دکترهم در مبحث آموزشی اخیرشان گفتید
((آشنا زدایی خلق زبان نو است و این خلق اصول و قواعدی دارد که اگر رعایت نشود این خلق در رحم سقط میشود.))
بسیار مشاهده کرده ایم شاعری می خواهد دست به نوآوری و خلق زبان وساختن ترکیبات نو کند اما
نه تنها موفق نشده بلکه باعث شده همان عاطفه وتخیل قوی ای که داشته درشعرش کمرنگ شود وشعراز صمیمت ولطافت خودش هم خارج شده و نه تنها دلنشین نیست بلکه دچار نوعی پیچیدگی وتکلف بیش ازحد شده ومخاطب نه تنها ازآن لذتی نمی برد بلکه اصلا تمایلی برای خواندن آن اشعارندارد....
🌼🔷️اینکه شاعری بگوید من نباید ازتصاویرتکراری استفاده کنم وچند کلمه ویا ترکیب جدید بسازد وآنرا درشعرش بیاورد نو آوری وخلق زبان نو نیست...
آشنایی زدایی خود اصولی دارد که باید بلدباشی که رعایتشان کنی وگرنه محکوم به شکست است
🧊🌼شاعرانی را حتی درهمین سایت خودمان می شناسم که عاطفه وتخیل قوی ای داشتتند ودرسبکی که خودشان می نوشتند بسیارزیبا ودلنشین شعرمی گفتند اما مدتی است به تقلید ازدیگران دست به ترکیب سازی ونو آوری می زنند و اصلا نه تنها موفق هم نبوده اند بلکه شعرهای جدیدشان حتی مثل همان اشعارقبلشان هم نیست و اصلا آنگونه که باید بردل نمی نشیند و به قولی در جاده ی تقلید ازدیگران همان راه رفتن خودشان راهم فراموش کرده اند وآسیب زده این ترکیب سازیها و نوآوریهای غیر اصولی به سبک اصلی قلمشون
مثلا خواستند مدرن شوند اما به همون کلاسیک اصلی خودشون هم آسیب زدند و تمام هنر قلمشون شده ساختن شلم شوربا ....
بارها هم خواسته ام که اشاره کنم وبگم به این عزیزان اما رودربایستی ویا شاید ملاحظه نگذاشته وگفتم نکنه دلخورشند ازم ...
اینکه چهار تا کلمه ی قلمبه سلمبه بگردی پیداکنی و یاباهم مخلوط کنی وبگنجونی درشعرت که نشد آشنازدایی ونو آوری!!
عذرخواهم اگر سخنم به درازا کشید وصفحه تان را شلوغ کردم ....
موفق ترباشیدوقلمتان ماندگار:
🙏🙏