پنجشنبه ۱ آذر
خنده هاش شعری از علیرضا صانعی
از دفتر ردپای سایه ها نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳ ۲۳:۴۶ شماره ثبت ۱۳۲۹۹۱
بازدید : ۶۴ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب علیرضا صانعی
|
عاشقم از موقعی که خنده هات
مونده به یادم به همراهِ نگات!
هر کجا میرم تو رو می بینمت
آخرِش مثلِ یه گل می چینمت!
من فدای عشقِ تو شاید بشم
شایدی در کار نیست، باید بشم!
از زمانِ بچگی عاشق شدم!
مهدِ کودک بودم و فارغ شدم!
بینِ نرگس، نازنین و فاطمه
فکر می کردم که {نرگس} آدمه!
البته {نرگس} یک دختر نبود!
بلکه یک جادوگرِ عفریته بود!
روزها وقتی میومد پیشِ من
خنده ای می کرد او به ریشِ من!
وقتی از اون خنده راحت می شدم
بعد اون دیگه بدعادت می شدم
خنده های نرگس از اون بچگی
بهترین درسم شده از زندگی!
عاشقم از موقعی که خنده هاش
مونده به یادم به همراهِ نگاش!
علیرضا صانعی ✍️
۱۴۰۳/۰۵/۲۵ - ساعت ۱:۳۹
🔴 داستانی واقعی از یک عشقِ بچگی...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.